۱۳۹۱ مرداد ۱۵, یکشنبه

ایلیا وفادارم


*  *  *
به تو وفادارم
ایلیا به تو وفادارم. تا ابد وفادارم. با تمام وجودم و در هر شرایط وفادارم زیرا تو روح من هستی و من تو را روح خود می‌دارم. ایلیا تو چشمهای منی. پس قسم به خداوندی که می‌بیند و همه چیز از نگاه او جان می‌گیرد، تو را مانند چشمهایم محافظت خواهم کرد. ایلیا تو مثل پدر و مادرم هستی، پدر و مادر باطنی، زیرا زندگی باطنی من از تو زاییده شده پس بدان که وظیفه الهی خود را نسبت به تو فراموش نخواهم کرد و با همه توانم به وظیفه باطنی خود عمل خواهم کرد.
انسان با بزرگترین آرزوی خود چکار خواهد کرد، آن را به یاد خواهد داشت، پیوسته به او توجه خواهد کرد و برای تحقق آن لحظه به لحظه تلاش خواهد کرد و تو آرزوی بزرگ من هستی پس تو را از یاد نخواهم برد و برای تحقق قصدهای تو هر کاری که باید، با تمام اشتیاقم انجام خواهم داد.
آیا درخت به باغبان که زندگی حقیقی او را نگاه می‌دارد، بی‌اعتناست؟ نه چنین نیست. و من باغبان خود را فراموش نخواهم کرد و برای او تا پایان جهان، میوه ها خواهم داد و بارها به بار خواهم نشست.
ایلیا تو معلم زندگی ما هستی، تو معلم روح ما هستی تو معلم حقیقت هستی پس زندگی را، روح زنده را و حقیقت را از تو دارم و این است عزمی که مرا از خود سرشار می‌کند، از اراده تو و از تعلیم تو که می‌دانم تعلیم خداست، پیروی خواهم کرد و با همه نیرویم غیرتم را بر تو و تعلیم تو آشکار می‌سازم. من خدا را از تو آموخته‌ام، خدایی را که گم کرده بودم با تو یافته‌ام، تو خدا را برای من به کشف آوردی و کاشف خدای من شدی، تو مرا دوباره به خداوند زنده پیوند زدی و به او بازگرداندی و من با همه ذرات وجودم به تو وفادارم و به تو عشق می‌ورزم و داشتن خدای خود را مدیون تو می‌دانم و قدر می‌شناسم. سرور من، ایلیا تو روح مرا نجات دادی، مرا به خدا آوردی، و مرا از مرگ بزرگی که اکثر انسانها را به خود مبتلا ساخته، رهانیدی و من، این خدمتگزار کوچک خدا از نام تو حفاظت خواهم کرد و با کمک خدایم، نام تو را از تحریف ها و بدخواهی نجات خواهم داد. بی تو به جایی نخواهم رفت. همچنان با تو قدم بر می‌دارم اگر قطعه قطعه شوم هر قطعه از وجودم تو را، بعنوان خوبترین دوستم و راهنمای حقیقی‌ام فریاد خواهم زد. ایلیا تو عشق من هستی پس با همه زندگی به تو که مرا به خدا آوردی، عشق می‌ورزم. چه خوب می‌دانم معنای نام ایلیا را: خدا با من است.

منصورون- فرزندان ایلیا


حقیقت یگانه و فرض‌های هفتگانه

 

حقیقت یگانه و فرض‌های هفتگانه

بعد از شایعات و دروغ‌سازی‌ها و جعلیاتی که ادارۀ ادیان بطور مستقیم و از طریق واسطه‌ها و نفوذی‌های خود دربارۀ استاد منتشر کرد تصمیم گرفتم این شایعات را در کنار واقعیات و تجربیات چند ساله‌ام تجزیه و تحلیل کنم تا بدانم استاد کیست و ارتباط من با او چیست‌؟‌
از فرض اول شروع می‌کنم که با همۀ زندگی‌ام می‌توانم از آن دفاع کنم‌. یعنی ازچیزی که حقیقتش می‌دانم تا آنچه با هزار دلیل می دانم دروغ و جعل واقعیت است.
فرض اول‌:‌ او یک روح بزرگ است‌. یک پادشاه است‌. البته منظور من از پادشاه یک شاه به معنای مرسوم آن نیست‌. یعنی فردی که در این دنیا کاخ دارد، تاج دارد و غیره‌. بلکه منظورم از پادشاه آسمانی، یک روح بزرگ است. روحی از خداوند همانطور که خداوند وعده داده است هر‌کس را که بخواهد از روح خود برخوردار می‌کند و این وعده در همۀ‌ کتب مقدس وجود دارد‌. من استاد را فردی بسیار خارق‌العاده و استثنایی می‌دانم که با وجود آنکه خودش در این‌باره ادعایی ندارد و مدام می‌گوید «‌من بنده و خدمتگزار خدا هستم و انسانی مثل بقیه هستم‌» اما هزاران تجربه‌، نشانه‌، اتفاق‌، رویا و دریافت که در این سالها توسط این همه انسان گزارش شده است با قدرت تمام و با استحکام کامل ثابت می‌کند که او یک روح بزرگ است‌. آیا اگر همۀ‌ جن و انس جمع شوند می‌توانند این همه نشانه‌ها ، رویاها و اتفاقات را تا این حد دقیق و به هم وابسته بوجود بیاورند.
من دهها گزارش منتشر نشده در‌باره استاد خوانده‌ام و از شاهدان شنیده‌ام‌، چون کار من همین است‌. بارها گزارشات مستند را ارزیابی کرده‌ام و هر‌گونه شک و تردیدی را ردیابی کرده‌ام و بعنوان یک وظیفۀ کاری، به دنبال حقیقت موضوع بوده‌ام. اگر همۀ چیزهایی که من دیده‌ام و شنیده‌ام، شاید اگر خیلی‌ها می‌دانستند می‌گفتند که استاد خداست اما خود ایشان بارها و بارها این گونه تصورات را در من و دوستان دیگر خرد کرده‌اند‌. من او را یک پادشاه آسمانی می‌دانم. فردی که از قدرت و شعور خدایی و از نیروهای آسمانی برخوردار است‌. کسی که امروز هم واجد همین توانایی‌هاست و البته تا امروز خودش چنین موضوعی را اعلام نکرده است بلکه بارها گفته است اگر قرار باشد من بت شوم خودم را هر طور که شده می‌شکنم و محکوم می‌کنم.
همۀ ما، کسانی که استاد  را می‌شناسیم می‌توانیم دهها دلیل و نشانه را ذکر کنیم که اثبات می‌کند او مانند معدنی از جواهرات است و آخرین نشانۀ ما این است که او کماکان زنده است و واجد همۀ آن شعورها و توانایی‌ها‌. و این گوی و این میدان‌، اگر کسی شبیه به اوست یا شبیه او می‌تواند یا می‌داند‌، به میدان بیاید تا ما او را روح بزرگ بنامیم‌. اما مطمئناً اگر در همۀ این سالها چنین کسی بود باید نشانی از او پدیدار می‌شد‌، که نشد‌. آنچه برای من و بسیاری از شاگردان استاد مسلم است این است که او بزرگترین معلم عصر ما در علوم باطنی است و ما برای جزء به جزء این حرفها خروارها دلیل و نشانه و سند و تجربه داریم‌. بر‌ خلاف بعضی از دوستان افراطی که استاد را خداوند مجسم می‌دانند من چنین اعتقادی ندارم بلکه او را انسانی بزرگ و یکی از استثنائات می‌دانم‌. انسانی که مثل همۀ ما محدودیت‌ها و ویژگی‌های انسانی را دارد اما در موارد بسیاری نشان داده است که می‌تواند فراتر از این محدودیت‌ها حرکت کند و آنها را در هم بشکند‌. من بر خلاف این دوستان استاد را خدا نمی‌دانم چون بارها و بارها جنبه‌های انسانی او را دیده و تجربه کرده‌ام‌. از طرفی خود استاد صریحاً و مؤکداً چنین چیزهایی را در بارۀ خود رد کرده‌اند و تأکید ایشان در همۀ‌ این سالها این بوده که من تسلیم و خدمتگزار خداوند هستم‌. من استاد را حلول خداوند در جسم انسانی نمی‌دانم‌. این را خود ایشان هم رد کرده‌اند اما با صدها نشانه و تجربه مطلقاً مطمئنم و بلکه آنرا زندگی و تجربه کرده‌ام که او حامل روح خدا و برخوردار از روح خداست‌.
فرض دوم: این است که استاد حلول خداوند در جسم انسانی و تجسم کامل خداست‌. بعضی از دوستداران استاد چنین عقیده‌ای دربارۀ او دارند اما همانطور که در بیان فرض اول گفتم، این موضوع بارها و بارها از جانب خود استاد رد شده است‌. از طرفی برای ما مسلم است که استاد هم یک انسان است با همان محدودیت ها‌، ویژگی‌ها و مسائل زندگی انسانی می‌خورد‌، می‌خوابد‌، می‌خندد‌، گریه می کند، دعا می‌کند‌، گناه کرده است‌. تجربه‌های قبلی معمولی و عادی داشته است‌. با احترامی که برای این دوستان قائل هستم اما یافتۀ آنها را درست نمی‌دانم زیرا برحسب نشانه‌ها و تجربه‌ها نیست‌. ما کارهای بزرگی از استاد دیده‌ایم که مطمئن هستیم جهان امروز ظرفیت شنیدن بسیاری از آنها را ندارد‌. طوری که اگر تحت فشار قرار بگیریم می‌دانیم باید تقیّه کنیم و حتی بنابر نظر استاد انکار کنیم اما همان شعور خارق‌العاده و قدرت عظیمی که در دعا و کلام ایشان است نمی‌تواند دلیلی باشد بر قدوسیت و الوهیت ایشان‌. ضمن اینکه خود استاد بارها گفته اند که من قدیس نیستم و آواتار نیستم. ایشان خودش گفته است که بارها گناه کرده است‌. مذهب را چندان رعایت نکرده و هکذا‌. چطور چنین فردی می تواند قدوس باشد‌. د‌ر زمانی که اصلاً بحثی از انکار در میان نبوده و این موضوع برای آینده مطرح شده است‌، خود استاد چنین فرضیاتی را صریحاً رد کرده اند‌. آیا همین دلیل کفایت نمی‌کند که این فرض درست نیست‌. اگرعاقلانه و منطقی به موضوع نگاه کنیم با وجود همۀ بزرگی استاد‌، می‌توانیم دهها دلیل در رد این فرض مطرح کنیم که استاد حلول خدا در جسم انسان است‌. اگر اینطور است چرا سن استاد تغییر می‌کند‌، چرا غذا می‌خورد‌، چرا وزن او پایین و بالا می‌رود ، چرا همسر و فرزند دارد‌، چرا گریه می‌کند و می‌خندد‌، چرا بارها توبه و استغفار کرده‌، چرا دعا می‌کند‌، چرا سجده و تعظیم می‌کند، و دهها چرای دیگر. اساساً بنیاد تعلیمات استاد لااله الاالله است و آن تسلیم به خداست. بنابراین خودِ این فرض در برابر همۀ‌ تعلیمات استاد قرار دارد و متناقض با همۀ تعلیمات اوست. این همان اعتقاد خطرناکی است که استاد بارها گفت که اگر این اندیشه شکل بگیرد به هر روشی دست خواهد زد تا خود را محکوم کند. من نمی‌توانم بپذیرم که استاد واجد کن فیکون است و هر چه بگوید فوراً اتفاق می‌افتد. بلکه معتقدم که دعاهای استاد مستجاب می‌شود و صدها بار چنین چیزی را دیده‌ام‌. معتقدم پیش‌بینی او از آینده بسیاربسیاردقیق است و همین باعث آن گمان می‌شود که کلام او کن فیکون است  یعنی چیزی که مخصوص خداست‌. این حرف برخلاف قرآن است‌. یعنی چیزی که استاد در همۀ این سالها تأکید کردند هر چه با آن موافق نبود بدانید انحراف است‌. در قرآن و کتابهای دیگر ما به تکرار با این آیات برخورد می‌کنیم که خداوند روح خود را به « هر کس»‌ که بخواهد می‌دهد (‌دقت کنید به هر کس که بخواهد نه هر کس که ما فکر می‌کنیم می‌دهد)‌. خداوند نور خود را به هر کس که بخواهد می دهد. خداوند هرکس (هر کس) را که بخواهد از رحمت خود برخوردار  می‌کند . خداوند به هر‌کس که بخواهد فیض خود را می‌بخشد‌. نمونه‌های متعددی را می‌توان در سطوح مختلف در همین زمان یا در طول تاریخ برشمرد که دارای چنین امکانی بوده اند اما در قرآن یا کتب مقدس دیگر ما کسی را نداریم که تجسم کامل خدا یا آواتار باشد‌. از طرفی ما در قرآن مقولۀ‌ پیامبر یا امام هم داریم اما همین مفهوم را هم استاد در بارۀ‌ خود بارها به صراحت رد کرده است.
فرض سوم‌: این است که استاد یک متفکر بزرگ و یک معلم بزرگ تفکر است‌. ما بارها توان خارق العاده و حیرت آور تفکر استاد را دیده‌ایم و می‌دانیم او روش‌های بدیعی را درحوزۀ دانش تفکر ابداع کرده است‌. انواع روش‌های تفکر توسط خود استاد طراحی و عرضه شده است‌. در پاسخگویی به سوالات جوابهای بسیار هوشمندانه و خردمندانۀ او را شنیده‌ایم‌. گاهی ورود او را که بیشتر مانند ناخنک زدن بوده به بعضی از مناظره‌ها دیده ایم‌. اکثر ما دیده‌ایم که او چطور از زاویه‌های مختلف و بدیع به موضوعات نگاه می‌کند و از با‌لا مسائل را می بیند‌. تأکید چند سالۀ‌ او مبنی بر یادگیری تفکر و سوال‌سازی را در خاطر داریم اما این دلایل‌، به نظر من باعث نمی‌شود که استاد را در این وجه از شخصیت‌اش محدود و متوقف کنیم‌. اینکه استاد فقط یک متفکر بزرگ است قسمتی از واقعیت است اما هزاران نشانه و تجربه دیگر که ارتباط با یک متفکر ندارد را چطور باید توجیه کنیم‌. وقتی به آثار مکتوب استاد نگاه می‌کنیم یا وقتی او را در کنار بزرگترین متفکران جهان و تاریخ – افرادی نظیر افلاطون‌، ارسطو و داوینچی‌– قرار می‌دهیم و زندگی آنها و تفکرات و محصولات آن را با هم مقایسه می‌کنیم می‌بینیم که او یکی از بزرگترین متفکران محسوب می‌شود اما هزاران رویایی که افراد در‌بارۀ استاد دیده‌اند، صدها گزارش که در‌بارۀ‌ توان خارق‌العادۀ‌ او هست و تجاربی که اکثر ما از آن خبر داریم و بعضی از ما خود از شاهدان و تجربه‌کنندگان بوده‌ایم‌، را باید چکار کنیم‌. اگر استاد یک متفکر بزرگ است پس چگونه در حوزۀ معنویت تا این حد اثر گذار است‌؟ اگر استاد صرفاً یک متفکر بزرگ است، توانایی بی‌نظیر و احاطۀ‌ فوق العاده او در علوم باطنی را چه باید نامید‌؟‌
فرض چهارم: یک انسان بسیار عادی مثل همه که هیچ فرقی هم با بقیه ندارد.
این فرض خیلی جای بررسی ندارد چون در همۀ این سالها ما چیزهایی از استاد دیده‌، شنیده و تجربه کرده‌ایم و اثراتی از او بجای مانده که تاکنون و هرگز از هیچ انسان عادی بوجود نیامده‌. من قبول دارم که استاد یک انسان است اما اگر دچار فراموشی کامل هم بشوم نمی‌توانم قبول کنم او یک انسان عادی مثل همه است چون به محض اینکه با او برخورد کنم همان لحظات اولیه کافیست تا بدانم که این نمی‌تواند درست باشد‌. بنابراین اگر همه چیز را هم فراموش کنیم یا خود استاد انکار کند باز هم با اولین برخورد و تجربه این نتیجه حاصل می‌شود. بله، استاد یک انسان طبیعی است که طبیعت حقیقی او که همانا روح الهی است بروز کرده است.
فرض پنجم:‌ بسیاری از دشمنان گفته‌اند استاد شیطان است‌. آنها هیچ‌کدام از واقعیت های زندگی استاد و هیچ کدام از هزاران محصول و تجربه و دریافت این همه انسان را انکار نمی‌کنند بلکه فقط جهت آن را تغییر می‌دهند‌. از نظر آنها استاد خود شیطان است که بصورت انسان درآمده است‌. آنها قدرت‌های خارق‌العادۀ‌ استاد را دیده‌اند‌، تخلیه‌های روحی و خروج روح ها را دیده اند‌، قدرت شفاگری عظیم استاد را دیده‌اند‌، توانایی بی‌نظیر او را در پاسخگویی به سوالات و احاطۀ حیرت انگیز او را در علوم باطنی و روش های تفکر بارها و بارها دیده‌اند اما می‌گویند قدرت او قدرت شیطان است و فقط شیطان می‌تواند چنین کارهایی بکند‌. آنها قدرت استاد را در جذب مردم و جوانان مخصوصاً جذابیت فوق العادۀ او را در جذب و برقراری ارتباط با اقشار غیرمذهبی و خداگریز را قبول دارند و دیده اند که او چگونه و با چه قدرتی مردم را  با خدا پیوند می‌دهد‌. اما همۀ این جذابیت‌ها را‌، جذابیت شیطان می‌دانند‌. آنها می‌گویند  درست است که استاد مردم را به خدا برمی گرداند اما آنها را از شریعت خدا و از مذهب محروم می‌کند بنابراین معنویت بدون شریعت را آموزش می دهد و این خودش یکی از روش‌های شیطانی است‌. این عده می‌گویند شیاطین و جنیان و ارواح شیطانی بسیاری در رکاب استاد هستند که شرایط را برای او آماده می‌کنند و با او در کارها همکاری دارند. از نظر این هویت شیطان پندار‌، حتی آموزش کلام خدا توسط استاد، حتی توصیه‌های اخلاقی عالی او به پیروان و حتی دروغ نگفتن و تأکید بر راستی و درستی همه حقه‌های شیطانی هستند‌. اینها می گویند چون استاد خودِ شیطان است پس می‌تواند موقتاً و بعنوان یک حقه‌، روح های شیطانی را از مردم براند به همین دلیل افرادی که او را می‌بینند بعداً از تجربه‌های معنوی و حالت زندۀ‌ معنوی حرف می‌زنند.
تحلیل‌های کوبنده و قدرتمند زیادی بر این فرض و دیگر فرض‌های مشابه وارد است‌. اگر اینطور است پس این همه انسانهای بزرگی هم که در تاریخ این کارها را کرده‌اند و عین محصولات و رفتارهای استاد را داشته‌اند را هم باید شیطان فرض کنیم‌. این‌چطور شیطانی است که نتیجۀ‌ هر برخورد با او، نتیجۀ این همه دیدارها و ملاقاتهایش‌، نتیجۀ تعلیماتش فقط یک چیز است‌:‌ نزدیک شدن به خدا‌. این چطور شیطانی است که همۀ تعلیم او لااله الاالله است‌. در حالی که می‌دانیم همۀ تعلیم شیطان چیزی غیر از نقض توحید نیست‌. این چطور شیطانی است که پیوسته و عملاً ما را به دانایی و نور آگاهی دعوت کرده‌، چون شیطان فقط در حوزۀ‌ جهل است که می‌تواند باقی بماند. این چطور شیطانی است که این همه انسان را به خدا و کلام خدا پیوند زده‌... از طرفی اینگونه تهمتها همیشه و در طول تاریخ به انسانهای بزرگ وارد شده است‌. مسیح در بین اکثر همشهریان خود بویژه در بین علماء و بزرگان یهود به شیطان و روح شیطانی معروف بود‌. در کنار مسیح‌، بزرگان بسیاری را می‌توان نام برد که با همین اتهام و برچسب روبرو بوده‌اند.
پاسخ من به این دشمنان این است‌:‌ اگر شیطان این است که من می‌شناسم و تجربه کرده‌ام‌، اگر شیطان این است که مرا به تجربۀ حضور خدا برده است‌، اگر شیطان این است که مرا مشتاق و جویای خداوند کرده و خدا را به زندگی‌ام وارد کرده است‌، اگر شیطان این است که من همۀ نور و روشنایی زندگی‌ام را به واسطۀ‌ او تجربه کرده‌ام پس هزاران سلام و درود بر این فرد و همۀ زندگی‌ام فدای او‌.
  فرض ششم‌: این فرض را می توان جنون آمیزترین و نامعقول‌ترین فرض ممکن دانست‌. تا دهۀ شصت روش مشترک دستگاههای اطلاعاتی در اکثر کشورها برای برخورد با معلمین معنوی‌، فقط یک چیز بود‌: ‌ترور شخصیت و تخریب چهره‌. محور این ترور و تخریب این بود که دستگاههای اطلاعاتی با هر روش ممکن از طریق شایعه‌سازی‌، مدرک‌سازی‌، مونتاژ فیلم و جعل اسناد تلاش می‌کردندکه با معلمین بزرگ معنوی این کار را بکنند تا از دیدگاه خودشان ضریب امنیتی جامعه را بالا ببرند. اتهاماتی مانند فساد اخلاقی‌، کلاهبرداری‌‌، سوء استفاده‌، سوء نیت‌، جاسوسی‌، طراحی توطئه و غیره ازعناصراصلی این روش تخریب بود‌. تقریباً همۀ اساتید بزرگ یا هر فرد مشابه دیگری که کمی در سطح جامعه می‌توانست موثر باشد‌، تحت این پروژۀ اطلاعاتی (تخریب شخصیت و ترور روانی‌) قرار می‌گرفت‌. اشو راجنیش‌،کریشنا مورتی‌، ساتیا‌ سای بابا‌، دالایی‌لاما‌، ماهاریشی و بسیاری از اساتید و بزرگان دیگر تقریباً در اکثر سالهای زندگی خود با امواج گستردۀ این اتهامات روبرو بوده‌اند‌. اشو به اتهام فساد اخلاقی و انواعی از اتهامات مالی و اخلاقی و سیاسی اخراج شد‌. صدها شایعه در بارۀ ساتیا سای بابا به عنوان شعبده‌ باز‌، کلاهبردار‌، شیاد و همجنس‌باز طراحی و در سطحی گسترده در هند‌، آمریکا و دیگر کشورها پخش شد‌. در‌بارۀ مجموعۀ اتهاماتی که به هر یک از این افراد وارد شده است و برای هر یک از این افراد می توان کتابی قطور نگاشت‌. در یکی از آمارهای اطلاعاتی ارائه شده در ایالات متحدۀ آمده است که فقط تا سال 1987 شانزده فیلم تخریبی (با تکیه بر مونتاژ و صحنه سازی‌) در‌بارۀ‌ بعضی از معلمان معروف هندی در آمریکا‌، توسط موسسات وابسته به دستگاههای اطلاعاتی آمریکا ساخته و در سطح پیروان عرضه شده است‌. بیشترین فیلم‌ها به ترتیب در‌بارۀ‌ اشو راجنیش‌، ساتیا سای بابا‌، ماهاریشی و کریشنا مورتی است. همچنین دولت چین طرح مشابهی را دربارۀ دالایی لاما و بعضی از لاماهای معروف تبتی اجرا کرده است.
البته سالهاست که از این گونه پروژه‌های تخریبی خبر جدیدی منتشر نشده است چون در واکنش به این طرح پیروان این معلمان بزرگ نیز دست به کار شدند و مونتاژهای جدیدی دربارۀ شخصیتهای اصلی و کلیدی جبهۀ‌ مهاجم تولید شد‌. این مونتاژهای متقابل صرفاً به فیلم محدود نمی‌شد بلکه تحریف سخنان و تحریف واقعیات مربوطه هم در برنامۀ کار قرار گرفت‌. با بوجود آمدن روش‌های پیشرفتۀ کامپیوتری (مانند فتوشاپ و غیره‌) و دسترسی عامۀ مردم به این روش‌ها‌، عقب‌نشینی تقریباً همزمان در این زمینه‌، از طرف اکثر دستگاههای اطلاعاتی صورت گرفت و پروژۀ‌ مونتاژ و تخریب شخصیتی مستقیم متوقف شد‌. واکنش متقابل پیروان می‌توانست با همۀ شخصیتهای کلیدی نیروی مقابل همان کاری را بکند که آنها با معلمان محبوب ایشان انجام داده بودند.
بعد از این آگاهی عمومی‌، حمله‌های تخریبی و ترورهای شخصیتی شکلهای پیچیده‌تر و جدیدتری بخود گرفت‌. روش‌هایی مانند تردید زایی، ایجاد سوالات مخرب‌، ابهام سازی و دیگر روش‌های جنگ‌های تبلیغی و جنگ روانی.
اما دربارۀ‌ استاد چه گذشت. دشمنان استاد، در زمانی که استاد در اسارت و زندان بود ،سعی کردند از طریق روش‌های مختلف تخریب شخصیت، نسبتهایی مانند دیوانگی، اختلال روانی،‌کلاهبرداری، دروغ گویی و سوء استفاده را به استاد وارد کنند. و ما بلافاصله به قرآن مراجعه کردیم و دیدیم به همۀ بزرگان تاریخ و با همۀ‌ منتخبان خداوند چنین رفتاری صورت گرفته است. قرآن پر است از این مثال ها، از اتهاماتی که به منتخبان خداوند وارد شده است:  اتهام دیوانگی، دروغگویی، ساحری، قدرت طلبی و غیره. به وقایع همین عصر را نگاه کردیم و دیدیم دستگاههای اطلاعاتی با اکثر بزرگان معنوی همین کار را کرده اند. به سالهای گذشتۀ ایران نظر انداختیم، دیدیم با بسیاری از شخصیتهای اثرگذار همین طور رفتار شده است. و به بزرگان باطنی گذشته، به منصور حلاج، به محی الدین ابن عربی (خاتم العارفین)‌، به شمس‌تبریزی، به مولانا، به حافظ و بسیاری از بزرگان نگاه کردیم، دیدیم برای آنها هم عیناً همین اتفاقات افتاده است. این برچسب و این فرض بقدری متناقض و کج و معوج است مثل اینکه بگوییم چیزی به نام دریا وجود ندارد. دریا فقط یک سراب است که در یک صحرا برای بیننده رخ می‌دهد. بله ممکن است در بیابان با پدیدۀ سراب روبرو شویم اما اگر هزاران نفر در این دریا شنا کردند و شنا یاد گرفتند، اگر هزاران نفر از این دریا و در این دریا صید ماهی و مروارید را آموختند، اگر هزاران تجربه از این دریا داشتیم، اگر هرکدام از ما در خانه هایمان منبعی بزرگ از این آب شفابخش دریا داشتیم، آیا آنوقت هم می‌شود گفت که این دریا فقط یک سراب است و همه چیز دروغ است. آیا در این عصر و این زمان می‌توان حتی یک کودک چهارساله را هم با این فرض متناقض و بسیار معیوب قانع کرد. فرض می‌کنیم آن دریایی که این همه سال تجربه‌اش کردیم‌، فقط سراب بود‌، دربارۀ‌ این ماهی هایی که گرفته‌ایم‌، در بارۀ‌ این مروارید ها‌، دربارۀ آن همه تجربۀ‌ مستقیم‌، دربارۀ‌ آنهمه تجربۀ‌ شهودی، در بارۀ‌ آن بارانهای رحمت که هنوز از آن خیس هستیم، در بارۀ‌ اینها چه می‌توانیم بگوییم؟
ما در برابر کوهی بسیار بزرگ و نورانی قرار گرفتیم و حالا چند نفری که در بین مردم ایران و جهان مشهور به دروغگویی، حقه بازی و جعل و تزویر هستند آمده‌اند و می‌گویند این کوه بزرگی که می‌گویید هیچ نوری ندارد. در قدم دوم می‌گویند اصلاً این کوه بزرگ نیست بلکه یک کوه معمولی است. بعد می‌گویند اصلاً این کوه نیست بلکه یک دره و سیاه چال است. آیا در عصر ما دروغی بزرگتر از این ممکن است مطرح شده باشد؟‌
به نظر می‌رسد که هنوز هم ژن‌های عمروعاص (حقه بازترین عرب در زمان علی (ع) و مشاور معاویه)‌، گوبلز (دروغگوترین شخصیت سیاسی و اجتماعی تاریخ) و سعیدالصحاف (معروف به گوبلز دوم) فعالند و نوادگان و فرزندان خلف آنها هنوز زنده‌اند و مانند غده‌های سرطانی، خود را در پیکر اجتماع پنهان کرده‌اند . افشاگری دربارۀ‌ دروغ سازان و دربارۀ گوبلزی‌ها و عمروعاص زادگان اولین دفاعی است که می‌توانیم از حقیقت داشته باشیم‌. این اولین قدم مبارز حق در زمان حالاست.
فرض هفتم‌: توهم توطئه‌. یک نظریۀ‌ دیگر دربارۀ‌ استاد از جانب یکی از نهادها مطرح شده است. آنها توانمندی‌ها و ویژگی‌های استثنایی استاد را قبول دارند و آنها هم او را فردی خارق‌العاده و کم نظیر ارزیابی کرده‌اند‌. طبق تحلیل آنها استاد یک متفکر تمام عیار است و واقعاً این تحلیل اعتراف دارد که نمی‌شود کارهای بزرگ او را انکار کرد‌. اما آنها این اتفاقات مختلف را از منظری بسیار بدبینانه و امنیتی نگاه می‌کنند‌. براساس این فرض استاد یک فرد استثنایی و بسیار توانا و فوق العاده هوشمند و متفکر است که بعنوان یک لیدر مخفی آمریکا و غرب در ایران سالهاست مشغول فعالیت است‌. با این فرض استاد قصد دارد مردم را در عین پیوند به معنویت از دین و شریعت اسلامی باز دارد. او می‌خواهد پلورالیزم (تکثر‌گرایی و تنوع‌گرایی) دینی را گسترش دهد و معنویت آزاد را ترویج دهد و اینها یعنی تیشه به ریشۀ‌ مذهب و شریعت‌. از این دیدگاه استاد یک بدعت‌گذار است و می‌خواهد با تکیه بر توانایی تفکری و تخصصی خود در علوم معنوی بدعت‌ها را به تدریج وارد دین کند‌. در این فرض او تا حد بزرگترین و مخفی‌ترین مبلغ مسیح‌گرایی (نه مسیحیت گرایی) در کشورهای اسلامی شناخته می‌شود‌. با این دیدگاه‌، تأکید استاد بر غیرمذهبی بودنش و بی ابایی ایشان از اعتراف به گناه و دیگر پدیده‌های غیر‌مذهبی در بعضی از سخنرانی‌های عمومی‌، روشی است برای جداسازی معنویت از دین‌. در این فرض استاد فردی بسیار استثنایی و فوق العاده شناخته می‌شود که مورد توجه استکبار جهانی قرار گرفته است و توسط آمریکایی ها هدایت می‌شود‌. این همان فرضی است که آمریکایی ها سالها پیش دربارۀ اشو راجنیش معلم بزرگ تانترا مطرح کردند مبنی بر اینکه راجنیش مهرۀ‌ شوروی سابق در آمریکاست یا مشابه چیزی که دربارۀ‌ کریشنا مورتی و دالایی لاما مطرح شده است‌. براساس این فرضیه بدبینانه امنیتی عدم مخالفت مستقیم استاد با نظام نوعی تاکتیک تلقی می‌شود و عدم برخورد ایدئولوژیک ایشان با اصول مذهبی و سنتی هم یک تاکتیک به حساب می‌آید. طبق این نظر‌، استاد قصد تصرف حکومت اسلامی و حتی تغییر در کلیۀ‌ کشورهای مسلمان را دارد. این فرض می گوید گسترش قدرت مردمی و راه‌اندازی تشکل‌های مردمی (ngo‌ ) یک حرکت خودجوش نبوده است بلکه برنامه‌ای طراحی شده از طرف استاد بوده است که قدم به قدم اجرا شده.
اما این تحلیل و فرض امنیتی که همه چیز را از پشت یک عینک کاملاً دودی و سیاه می‌بیند و اولین اصل آن بدبین بودن و به همه شک داشتن است‌، تا چه حد می توانددرست باشد؟ یک زمانی می‌گفتند آمدن موبایل به ایران یعنی سقوط انقلاب و ایران اسلامی‌. چون می‌گفتند آزاد شدن موبایل یعنی دسترسی همۀ‌ مردم به وسیله ای مانند بی‌سیم‌، با این تفاوت که این بی‌سیم در آن واحد می تواند با همه جا ارتباط داشته باشد و غیره. طبق این فرض ورود پدیدۀ موبایل یک توطئه برضد اسلام و نظام محسوب می‌شد‌. چند سال قبل از آن‌، این گونه نظریه‌پردازان در مدار قرار گرفتن بعضی ماهواره‌های رادیویی و تلویزیونی را نقشه‌ای برای براندازی کشورهای اسلامی و در رأس آنها ایران تلقی می‌‌کردند‌. براساس این دیدگاه مردم دو گروه هستند‌، عده‌ای متهم هستند و عده‌ای مجرم. هیچ چیز خوبی در این دنیا نیست و همۀ‌ خوبی‌ها، پوشش‌هایی هستند برای توطئه‌های شومی که در دل آنها نهفته شده است. طبق توهم توطئه، دکتر سروش جاسوس غربی‌هاست و کسی است که برای نابودی اسلام و فلسفۀ اسلامی تیشه ای از جنس قلم به دست گرفته است. سعید حجاریان شکل پیشرفته‌ای از مسعود رجوی است. آقای مهاجرانی یک مهرۀ‌ انگلیسی است و خود آقای خاتمی کسی است که با نظریۀ‌ معروفش شانه به شانۀ آمریکایی‌ها زده است و اسلام را در خطر جدی قرار داده است‌. در گذشته این فرض چنین حکم می‌داد که دکتر شریعتی نه اسلامی است نه انقلابی بلکه فردی التقاتی است و اعتقادات محکمی ندارد.
به فرض محال که استاد چیزی نباشد که ما دیده‌ایم‌، شنیده‌ایم‌،‌ تجربه کرده‌ایم و یافته‌ایم‌. به فرض محال این دریای بزرگی که جلوی چشم ماست و هزاران بار تجربه‌اش کرده‌ایم و آثار این تجربه را با خود داریم فقط یک سراب باشد‌. به فرض محال این معدن جواهر یک معدن سنگ باشد و همۀ تعلیمات و کارهای استاد دروغ باشد (که البته چون همۀ حرفها و کارهای استاد انعکاس کلام خدا و اسم خدا بوده چنین تعمیمی بسیاربسیار خطرناک خواهد بود). به فرض محال استاد از روح خدا برخوردار نیست و خودِ خودِ شیطان است. فرضاً که استاد جذام مسری دارد و فرض‌های دیگری که سالهاست دشمنان استاد سعی در بافتن آن دارند، اما من بازهم و بازهم و بازهم به او عشق می‌ورزم و او را با تمام وجودم دوست دارم و او را می‌خواهم. او هر که باشد و هر چه باشد‌، من مسیر حقیقی زندگی را با او یافته‌ام و با او طی خواهم کرد‌. او هر که باشد‌، خدا را دوباره برایم کشف کرده و خدا را به زندگی‌ام آورده و مرا به تسلیم و خدمتگزاری واداشته است‌. او هرکه باشد و هر چه باشد‌، معلم محبوب من است‌، دوست من است و روح من است‌. او حتی اگر دشمن من هم بشود‌، اگر هزاران بار مرا از خود براند و اگر مرا قطعه قطعه کند باز هم به او عشق می‌ورزم و تا ابد به او وفادارم‌. آیا کسی می تواند از روح خود جدا شود‌. او که با همۀ زندگی‌ام و با تمام وجودم می‌دانم که روح بزرگ و انسانی آسمان وار است روح من است‌.
معاویون و منافقان سالهاست که تلاش می‌کنند بگویند ایلیا چنین و چنان است. آنها هر راهی را که می‌توانستند‌، ناجوانمردانه‌ترین و بی رحمانه‌ترین راهها را در چند ماهی که استاد در اسارت حکومت بود رفتند‌. روش‌هایی که حتی سازمانهایی مثل سیا‌،کی جی بی (اطلاعات شوروی سابق)‌، و سازمان اطلاعاتی اسرائیل و انگلستان هم تابحال انجام نداده‌اند چون آنها با اینکه هیچ ادعایی هم ندارند و خود را پسرعمۀ‌ پیامبر اسلام‌، فرزند علی‌، سرباز امام زمان و ولایت مدار نمی دانند‌، بلکه خود را انسانهایی عادی و حتی طبق اعترافات خودشان بسیار آلوده می‌دانند‌، با این وجود این نوع رفتارها و عملیات ظالمانه و جنایتکارانه را بیش از حد ضدبشری و ضد انسانیت تلقی می‌کنند‌. ما می‌توانیم شبیه رفتارهایی که مأموران کفتارصفت با ایلیا داشتند را در شکنجه‌گاههای مخوف معاویه و یزید‌، در شکنجه گاههای خلفای عباسی و نیز در اسناد تاریخی گشتاپو و اس اس که مسئول قتل مخفیانۀ میلیونها نفر و ترور شخصیتی بسیاری از بزرگان آن زمان بود‌، جستجو کنیم‌. در زمان امروز این رفتارها انطباق بسیار دقیقی با عملکرد شکنجه گران طالبان در افغانستان و عملکرد القاعده و بن‌لادنیزم دارد‌. می‌خواهم فرض را بر این بگذاریم که دروغ بافی‌ها‌، سندسازی‌ها و جعلیات ادارۀ برخورد با ادیان درست باشد‌، فرض کنیم که استاد مسائل زیادی دارد‌، فرض کنیم که استاد خطاهای زیادی دارد‌، فرض کنیم که استاد مثل همۀ ما اشتباهات و انحرافات زیادی دارد‌، حتی با وجود این فرض هم او همچنان معلم و سرور و مقتدای ماست‌. مگر ما استاد را با ذهن دلالانه انتخاب کردیم که بخواهیم دربارۀ او معامله کنیم؟ ما او را با روح و قلب خود برگزیدیم و تا ابد با او خواهیم بود‌. مگر ما استاد را بر اساس تبلیغات تلویزیونی یا حکومتی پذیرفتیم‌؟ ما او را طبق تبلیغاتی که خدا در روح و درون ما به راه انداخت انتخاب کرده‌ایم و تبلیغ خدا حقیقت محض است‌. مگر او قیمتی از ما گرفته جز اینکه با تمام وجود خود برای خدمت به خدا به نجات ما مشغول بوده است. من فرض محال را بر این می‌گیرم که استاد همان چیزی باشد که حقه‌بازترین و دروغگوترین موجودات این زمان یعنی باند روباهها و میکروب‌ها می‌گویند‌، فرض را بر این می‌گیرم که آن چشمۀ زندگانی‌، آن چشمۀ شفابخش و روح بخشی که در این سالها بارها و بارها از او نوشیده‌ام و هر بار در این نوشیدن توانی جدید و نوری جدید یافته‌ام ، فرض محال را می‌گیرم که این چشمۀ زندگی‌، این آب شفابخشی که حتی با وجودی که ماههاست او را ندیده‌ام‌، یک کوزۀ‌ پر از آن آب را دارم‌، این چشمۀ آب نیست و به قول منافقان حقه‌باز چشمۀ اسید و آتش است‌. آیا کفتارها با حماقت و نادانی خود فکر می‌کنند که حتی اگر من چنین فرض محال و دروغی را هم راست بگیرم‌، پیوند و وفاداری ام را از دست می‌دهم‌؟‌ مطمئن باشید در خواب هم این را نمی بینید چه برسد به بیداری‌. خداوند او را در روح ما آشکار کرده است که او کیست‌. شما که هیچ‌، کفتارهای بزرگتر و روباههای پیرتر از شما هم اگر در تمام عمر در گوش ما بخوانند نمی توانند چیزی را که خدا در روح و قلب ما به ما نشان داده است‌، از بین ببرند‌. خداوند با هزاران دریافت و رویا و تجربه و شهود بر ما آشکار کرده است که او نجات دهنده و مقتدای ماست‌. این نگاه را ما خودمان نساخته‌ایم که آن را بتوانیم از بین ببریم.
 حتی استاد هم آن را برای ما نساخته و بارها دیده‌ایم و شنیده‌ایم که چکارکرده تا این نگاه و ایمان را بیازماید و گاهی سعی کرده که آنرا بشکند. این نگاه و ایمان را‌، این وفاداری را‌، این پیوند و ارتباط را خداوند به ما داده پس هیچ‌چیز و هیچ‌کس‌، هیچ حقه و نیرنگی و هیچ حقه باز و نیرنگ بازی نمی‌تواند آن را از ما بگیرد‌. این وفاداری یک پیوند الهی است‌، یک برکت و رحمت الهی است پس هیچ کس قادر نیست آن را از بین ببرد‌. شاید با زور و اجبار به ضرورت مدتی آن را پنهان کنیم و به تقیه که از بنیانگذار شیعه‌، صادق آل محمد (ص) آموختیم روی آوریم اما اگر هم موقتاً پنهانش کنیم قویتر و قویتر می‌شود.  ای نادان ها حضرات کفتار و حضرات منافق. باز هم می‌خواهم فرض بدتری را مطرح کنم. بر فرض که خدا هم این رحمت و برکت را از ما دریغ کرده بود و چیزی از درون و در روح و دریافتمان بر ما آشکار نشده بود، بر فرض محال حرفهای حقه بازانۀ شما درست بود و استاد انحراف و خطا داشت. خوب مگر این همه بزرگان تاریخ و این همه بزرگان ادیان مسائل نداشته‌اند‌...
در پایان این مکتوب یک بار دیگر هم آخرین عزم و عهد و روش خود را اعلام می‌کنیم. فرض کنیم همۀ دیدگاههایی که دربارۀ استاد هست، حتی آنها که متناقض همدیگر و بر ضد هم هستند درست باشند یا همۀ آنها غلط باشد. فرض کنیم استاد همان چیزیست که تجربه ها‌، نشانه‌ها، رویاها و دریافتهای ما در این سالها به ما گفته‌اند یا اینکه فرض کنیم همۀ تجربه های ما دروغ بوده‌، همۀ نشانه‌ها دروغ است‌، همۀ رویاها دروغ بوده‌اند‌، ‌فرض کنیم که استاد یک انسان بزرگ است یا روحی از خداوند یا یک انسان معمولی و مثل همۀ ما یا یک کافر و دیوانه و بدعت‌گذار یا یک شیاد یا لیدر آمریکایی‌ها یا حتی شیطان. من او را با تمام وجودم دوست دارم و به تعلیمات او عشق می‌ورزم. من دلال نیستم که ببینم چه چیزی گیرم می‌آید تا پا به میدان بگذارم و اگر نبود فرار کنم‌، من معلم خود را عاشقانه دوست دارم. نه چون خدا یا روح خدا یا انسانی بزرگ یا شیطان یا آدم معمولی است. او را دوست دارم چون خوبترین چیزهای زندگی‌ام را از او آموختم‌. او را دوست دارم چون نورانی‌ترین اندیشه‌ها را از او به یادگار دارم. او را دوست دارم چون او کاشف دوبارۀ خدا برای من است و مرا متوجه خدا و جویای خدا کرده است‌. او را دوست دارم چون تسلیم به خدا و خدمت به خدا با او برایم معنا گرفت. او را می خواهم چون او عالی‌ترین و عمیق‌ترین بشری است که تا بحال تجربه کرده‌ام‌. او را می‌خواهم چون عظمت اسم خدا را او به من یاد داد. او را دوست دارم چون با او دوباره متولد شده‌ام و زندگی من با او و در او معنا دارد‌. من معلم و راهنمای خود را دوست دارم چون خدابا اوست‌. به او عشق می‌ورزم چون دوست‌داشتنی است‌. اما می‌خواهم بگویم اگر حتی جنون‌آمیزترین و نفرت‌انگیزترین فرض‌ها دربارۀ‌ استاد من درست می بود‌، اگر او حتی کافر هم می بود‌، اگر او بر ضد من و دشمن من می‌بود‌، بازهم او را می‌خواهم‌. باز هم او را دوست دارم‌. باز هم تا ابد به او وفادارم و تا ابد با او خواهم بود‌. چند سال پیش یکبار استاد به من گفت تو همیشه با من هستی‌... من می‌دانم و بلکه با تمام ذرات وجودم مطمئنم که مقصد او فقط و فقط خداست‌. اما اگر مقصد او جهنم هم بود با همۀ اشتیاق و وفاداریم با او همراه می‌شدم چون می‌دانستم او در جهنم و برای جهنمیان هم طرحی الهی دارد:‌ نجات جهنمیان از آتش پشیمانی و محرومیت از نور و حضور.
منصورون –  فرزندان ایلیا
.

نقد کتاب آفتاب و سایه ها

نقد کتاب آفتاب و سایه ها

(قسمت اول)
بعد از اینکه شنیدم شخصی بنام جناب آقای حجت الاسلام فعالی همزمان با دستگیری استاد توسط اداره ادیان، شروع به سخنرانی هایی درباره استاد کرده است و بطور سیستماتیک و برنامه ریزی شده ای جلساتی را در این باره می گذارد، درباره ایشان کنجکاو شدم  که اصلاً ایشان کیست. متوجه شدم که وی دارای تحصیلات حوزوی و دانشگاهی بوده و در روزنامه کیهان و برخی از مراکز دیگر مشغول به کار می‌باشد. شنیده بودم که طیف جدیدی از دانشجویان نخبه خواستار کتابها و مطالبی درباره استاد شده‌اند اما ریشه این پیگیری را نمی‌دانستم تا اینکه یکی از دوستان گفت که آقای فعالی به همراه چند نفر دیگر، در سخنرایی هایی برای دانشجویان به شدت مشغول ترور شخصیتی استاد ایلیا رام الله (پیمان فتاحی) هستند. بنابراین دانشجویان کنجکاو شده اند و خواسته اند ببینند که این کتاب چیست و استاد کیست؟
بعد شنیدم که ایشان همزمان با تحت بازجویی بودن استاد و در زمانی که استاد در زندان امنیتی بسر می بردند، کتابی را تهیه کرده اند و قسمتی از آن را هم به استاد اختصاص داده اند. تعجب کردم. عجب عدالتی! اما هر چه سعی کردم نتوانستم ارتباط بین این عدالت و عدالت علوی اسلامی و حتی عدالت آمریکایی یا متمدنانه را پیدا کنم. یک نفر در غل و زنجیر است، هیچ گونه امکانی برای دفاع از خود ندارد، پیروانش به سکوت سفارش شده اند، همسر و نزدیکانش در نگرانی اند و به همه اعلام شده که به دلیل اندیشه های غیر اسلامی استاد ممکن است او اعدام شود. حتی به بعضی از ما گفته بودند، که به دلیل این اعتقادات بدعت گذارانه ممکن است دو بار حکم اعدام داشته باشد. در چنین شرایطی حجت الاسلام فعالی بعد از هماهنگی های لازم با دستگاه امنیتی و بازجویان پرونده، اولین کتابی که در آن رسماً و مستقیماً به استاد توهین شده و به نقدی ظالمانه از اندیشه ها و تعالیم و شخصیت استاد تزئین شده است را تهیه می کنند که بلافاصله از وزارت ارشاد مجوز می گیرد و منتشر می‌شود. اسم این کتاب آفتاب و سایه ها بود. هر چه گشتم آن را پیدا نکردم. گفتند این کتاب را در قم می توانی پیدا کنی، همانجا هم چاپ شده است. بالاخره کتاب را تهیه کردم. کتاب در همان فرمول همیشگی روزنامه کیهان تهیه شده بود. قبلاً هم این کار درباره شخصیتهای دگراندیش سیاسی و اجتماعی انجام شده بود و موسسه پژوهشهای کیهان با موسسات وابسته به آن از این کارها فراوان دارند.
خلاصه آن کتابها این است: «هر کس که مثل روزنامه کیهان فکر نمی‌کند، خائن، توطئه گر، فاسد الاخلاق، دست نشانده استکبار و عصاره بدی هاست. هر کس که با روزنامه کیهان هم عقیده نیست یا جاسوس است یا جاسوسی است که خودش هم نمی داند یا فراماسونر است یا عضو منافقین! و وابسته آنهاست یا جزء فرقه های جدید نفاق است».
طبق نظر کیهان همه روشنفکران دینی فعلی ایران در گروهی بنام فرقه جدید نفاق جمع می شوند گروهی که در درون خود بزرگانی چون سروش و کدیور و بقیه را دارد. از نظر روزنامه کیهان همه مردم جهان جهنمی هستند چون مثل کیهان زندگی را سیاه و سفید نمی بینند. درست تر بگویم همه قاره ها، کشورها، شهرها، محلات و کوچه های جهان سیاه است و فقط کوچه ای که اندیشه های آنان جریان دارد سفید و بهشتی است. در این نوشته با روزنامه کیهان کاری ندارم چون واقعاً برای بعضی از مدیران آن من جمله جناب آقای شریعتمداری ارزش قایل هستم. با اینکه با نظرات و عقاید ایشان کاملاً مخالفم اما ایشان را متفکری می دانم که متاسفانه قدرت تفکری خود را در فضایی اشباع شده از مفروضات بدبینانه یا مفروضات ایجابی به دام انداخته اند. شاید روزی حرف این برادر کوچک را که جداً جز از سر اخلاص و صداقت آن را نگفتم بشنوند. لااقل اگر یک دقیقه درباره این جمله کوتاه فکر کنند ضرری ندارد. در همین قضیۀ نقد استاد و کتاب ایشان هم بعضی از منابع می گفتند که این پروژه و پروژه های مشابه با برنامه ریزی آقای شریعتمداری و حسن شایانفر و ریاست ادارۀ ادیان وزارت اطلاعات، انجام شده است و این افراد به همراه حجت الاسلام فعالی حتی در جلسات بازجویی استاد که با چشم بسته انجام شده است، حضور داشته اند.
اما کتاب آفتاب و سایه ها. این کتاب درباره تعدادی از اساتید معنوی در جهان نگاشته شده است و سعی در هدایت ذهنی خواننده به سمت تخریب و تقبیح این افراد و اندیشه های آنان دارد. این راهبری نامحسوس، گاهی شدت می گیرد و گاهی خود را در پس ادعاهای محققانه و ادعاهایی متفکرانه پنهان می‌کند. قطعاً آقای حجت الاسلام فعالی برای تهیه این کتاب متحمل زحمت فراوانی شده است. گردآوری این مطالب زمان زیادی را می برد و بخش بیشتری از زمان صرف تحلیل هایی شده است که ایشان درباره هر فرد و آموزش های مربوط به او ارائه داده اند.
فصول اولیه کتاب شامل عرفان های هند و بزرگان آن می‌شود. فصول بعدی به همین روال درباره عرفانهای آمریکایی، مسیحی، یهود، ذن و فراروانشناسی است. در کتاب آفتاب و سایه ها، حجت الاسلام فعالی ابتدا اشو راجنیش و سپس ساتیاسای بابا را مورد بررسی قرار داده اند. بعد از سای بابا ایشان به استاد رام الله، کریشنامورتی، یوگاناندا و دالایی لاما پرداخته اند. البته لازم است بگویم که اسامی همه اساتید و بطور کلی معلمان بزرگ معنوی در جهان، اسم شناسنامه ای آنها نیست بلکه این افراد با این نامها شناخته می شوند. در اولین نقد از کتاب آفتاب و سایه ها می خواهم ابتدا موضوع را از خانه خودمان ایران و از فردی شروع کنم که امکان دسترسی مستقیم به او وجود دارد و بنابراین امکان تشخیص واقعیت ها و تفکیک آن از ابهامات و توهمات هم میسر است. در صورت لزوم این نقد را وارد حوزه های دیگر خواهم کرد.
وقتی که مطالب مربوط به استاد رام الله را خواندم به قدری تعجب کردم که در اوایل خواندن حدس زدم که این فقط یک تشابه اسمی است و منظور گرد آورنده چیز دیگری بوده است. اما در سطرهای بعدی و با اشاره ای که ایشان به کتاب جریان هدایت الهی و اسم نشریات حرکت دهندگان و هنر زندگی متعالی و دیگر مطالب کرده بود کاملاً مطمئن شدم که منظور او خود استاد رام الله است.
میزان ناآشنایی و بیگانگی ایشان با استاد که ضمن مطالعه همان چند سطر متوجهش شدم باعث بوجود آمدن این گمان شد که ایشان اصلاً منظورش فرد دیگری است که متاسفانه  این گمان درست نبود.
روش های علمی متعددی برای نقد و تحلیل یک متن وجود دارد که ما بسیاری از این روش ها را در درس های تفکری از خود استاد ایلیا رام الله آموخته ایم. در این اولین نوشتار، من نمی خواهم از آن روش های علمی استفاده کنم و آن را به مجالی دیگر موکول می کنم اما از روش های بسیار ساده ای که همه انسانها با آن آشنا هستند و کماکان اکثر ما در آن توانایی داریم، استفاده  می کنم. در این نوشتار نیازی نیست که با ذره بین و میکروسکوپ مطالب را بررسی کنم، یعنی همان چیزی که در نقد و تحلیل مرسوم است، بلکه در اینجا من صرفاً  به یک نگاه کلی و اولیه اکتفا می کنم و فعلاً فقط اکاذیب متن را آن هم فقط اکاذیب سه صفحۀ اول را نشان می دهم.
قسمتی که حجت الاسلام فعالی درباره استاد رام الله جمع آوری و تحلیل کرده است تقریباً سه صفحه است. من هم به همین مناسبت دوازده یعنی چهار برابر عدد سه، مطلب غیر واقع و کذب را از متن استخراج می کنم. اگر صد صفحه و با همین روال می بود شاید می شد صدها اشتباه فاحش را نشان داد.
منظور من از حرف کذب و غیر واقع، قطعاً توهین به نگارنده نیست چون مطمئن هستم اگر ایشان بر کذب بودن این حرفها آگاهی داشتند آن را در کتابشان ذکر نمی کردند.
بنده سالهاست از نزدیک با  استاد ایلیا رام الله آشنا هستم و تقریباً از ریزترین جزئیات زندگی ایشان هم اطلاع دارم. حداقل چهار کتاب منتشر نشده (مجوز داده نشده) و تعداد زیادی فیلم درباره زندگی ایشان وجود دارد که اگر بخواهم همه سطرهای این سه صفحه را با آن سنگ محک ها که عبارت است از صحبتهای شاهدان، اسناد و شواهد و مستندات دیگر محک بزنم، فکر می کنم از همین سه صفحه دهها اشتباه فاحش و حرف کذب بیرون می آید.
 متأسفانه روحانی بودن آقای فعالی، تأثیری منفی و تصویری وحشت زا از روحانیت در ذهن دهها هزار نفر از پیروان استاد ترسیم کرده و این گمان که «روحانیت قصد نابودی استاد را از هر طریق ممکن دنبال می‌کند» را تقویت کرده است.
بعد از انتشار این مطلب، که در حالی تهیه شده بود که استاد رام الله تحت شدیدترین شکنجه های روحی و روانی (و چه بسا جسمانی) در زندان قرار داشت، بعضی از شاگردان استاد تصمیم گرفتند که زندگی نامه استاد را به صورت های مختلف در اختیار دوستداران ایشان قرار دهند و به همین دلیل سایتهایی در ایران و خارج از کشور با همین محوریت فعالیت خود را آغاز کردند و تصمیم به این شد که زندگی نامه هایی از استاد بصورت کتاب و در صورت لزوم فیلم، منتشر شود...
اکاذیب و اشتباهات فاحش
کذب یک: رام الله خواهر دوقلو دارد.
همه کسانی که ایشان را از نزدیک می شناسند، می دانند که استاد خواهر دوقلو ندارد.
کذب دو: آواتار یعنی سرور و آقا.
آواتار یک کلمه سانسکریت است که دارای شهرتی جهانی است. در فرهنگ 43 زبانه، در لغتنامه مرجع سانسکریت، در اوپانیشادها و در سایر منابع، آواتار یک معنای غالب و سه معنی مغلوب دارد. معنای غالب، مرسوم و مصطلح کلمه آواتار، حلول و تجسد خدا در قالب انسان یا حیوانات است که مهم ترین آنها حلول خداوند در کریشنا و راما بوده است. در این فرهنگ لغت ها یا متون فلسفی معنای دیگر آواتار، حلول خدایان و ارواح آسمانی در انسان می باشد. همچنین به مفهوم انسان – خدا ترجمه شده ست. اما در هیچ یک از این فرهنگ ها آواتار به معنای سرور و آقا ترجمه نشده است و آقای حجت الاسلام فعالی برای اولین بار دست به این ابتکار زده است. اگر به منابع مذکور دسترسی ندارید می توانید به کتاب فرهنگ اصطلاحات دینی و عرفانی (واژه نامه ادیان) صفحه هفده نگاهی بیندازید.
کذب سوم: او خود را یکی از استادان حق در جهان می داند.
ما بخشی از زندگی مان را و قسمتی از عمرمان را با ایشان بودیم و این را هرگز نشنیده ایم. تا بحال هیچ کس در هیچ مکتوب مستقیم یا بصورت شفاهی و مستقیم از استاد چنین ادعایی را نشنیده است. بیش از هزار و پانصد ساعت فیلم سخنرانی، نوارهای کاست و هزاران صفحه متن از مکتوبات ایشان موجود است اما تابحال کسی از استاد چنین چیزی یا مشابه آن را نشنیده یا ندیده است. ایشان برای اولین بار و بعد از گذشت بیش از پانزده سال، در فروردین ماه 1386 در یک مصاحبه، آنهم به دلیل تشدید سمپاشی ها و مسموم سازی فضا توسط دشمنان، در گفتگویی که قرار بود بدون ابهام صحبت شود اعلام کردند « بله، درست است. این بنده خدمتگزار خدا علوم باطنی و روش های آن را بیش از هر کسی در این دنیا می دانم و امروز مجبورم که بگویم کسی علوم باطنی را نه مانند بنده و نه حتی نزدیک به بنده می  داند».
این تنها مطلبی بود که بعضی از شاگردان بعد از این سال ها از ایشان شنیده اند. اگر ایشان می خواست ادعا کند آنقدر زمینه وجود داشت که اگر خود را هر کسی معرفی می کرد مردم می پذیرفتند. در این سالها بی آنکه ایشان خود را با عنوان خاصی معرفی کند، دهها عنوان به او نسبت داده شده است و او بارها خود را در معرض محکومیت و تردید دیگران قرار داده تا از بار این نسبتهای افراطی کاسته شود. فیلم سخنرانی های سالهای اخیر ایشان و پاسخشان به سوالاتی نظیر « شما کی هستید؟» موجود است. محور پاسخ های ایشان همیشه این بوده: «بنده تسلیم و خدمتگزار خدا هستم».
کذب چهارم:  این فرقه دو نشریه منتشر کرده اند: یکی به نام هنر زندگی متعالی و دیگری به نام حرکت دهندگان که راه اندازی و بعداً تعطیل شد.
نشریاتی که توسط شاگردان استاد تأسیس و راه اندازی شده است، دو نشریه نیست بلکه هشت نشریه مستقیم (و تعدادی نشریۀ غیرمستقیم) است که از جمله آنها علم موفقیت، تفکر متعالی، اخبار کودکانه، علوم باطنی، هنر زندگی متعالی و حرکت دهندگان است. که البته اکثر این نشریات در زمان وزارت جناب آقای صفار هرندی سردبیر کیهان و مدیر مطبوعاتی آقای فعالی، بدون هیچ دلیل و توضیحی توقیف شدند. فقط درباره نشریه حرکت دهندگان یک دلیل ذکر شده که آن مصاحبه استاد رام الله در باره موضوع ریاست جمهوری بود که آن هم به اتهام توهین به رهبری تعطیل شد. اما چون تفهیم اتهام صورت گرفته بود، در پیگیری قضایی، دادگاه به نفع این نشریه رای داد و آن را از اتهام وارده تبرئه کرد. گفتند توهین به رهبری یک بهانه بوده و دادگاه نتوانست مصداق آن را بیابد.
کذب پنجم:  دلیل اسم رام الله فرقه ای است در هندوستان.
از یازده سال پیش که این لقب درباره استاد مطرح شد و همان اولین بار، استاد این عبارت را برای همه معنی کردند. رام الله یعنی رام خدا یعنی بنده و تسلیم خداوند. یعنی کسی که خداوند او را رام کرده است. چند سال قبل هم ادارۀ ادیان معانی دیگری را برای رام الله مطرح کردند. از جمله: چون استاد فتاح ساکن رام الله فلسطین بوده به همین دلیل به او رام الله می گویند یا، رام الله یعنی برای حل وضع فلسطین باید شهر رام الله را در مرکز توجه قرار داد یا دوباره ساخت یا غیره. در فرضیه جدید ادارۀ ادیان هم گفته شده که به این دلیل استاد به این نام خوانده شده چون ایشان مرتبط با آواتار بزرگ هند، گورو کبیر هستند که اصل او ایرانی است و می خواسته بین اسلام و مکتبهای مختلف هندوئیسم را پیوند دهد و مکتب رام الله را بوجود آورده است. یک نفر هم می گفت که رام الله یک مکتب آمریکایی است که هدفش رام کردن همه کسانی است که به الله اعتقاد دارند. قبلاً هر بار که استاد چنین فرضیاتی را می شنیدند، با تعجب می گفتند واقعاً چنین چیزهایی اصلاً وجود دارد؟
فارغ از این چهارمین اشتباه فاحش و کذب بودن آن، من درباره دیگر بخش های موضوع هم که در اینجا اشاره ‌ای به آن نکردم، هر چه بررسی کردم نتوانستم به نتیجه برسم اما تا تکمیل بررسی هایم فعلاً آن بخش های دیگر موضوع را بعنوان اشتباه فاحش ذکر نمی کنم. اینکه چون عده ای به استاد می گفتند رام الله و صرفاً به دلیل همین یک کلمه یک داستان سرهم شود که پس این نماینده آواتار بزرگ هند  است و در ایران فرقه رام الله را راه اندازی کرده است، جداً شبیه به فیلم های کمدی و جک های آنچنانی است. مثل اینکه اسم یک نفر موسی باشد و او را به اتهام یهودی بودن یا ارتباط با یهودیت مورد سوال قرار دهند یا مثلاً بگوییم چون اسم پایتخت پاکستان اسلام آباد است به این معناست که آنجا پایتخت جهان اسلام است و قرار است محل تجسم همه آموزه های اسلامی باشد. با این  استراتژی می توانیم برای هرکسی و هر چیزی و هر اسمی یک داستان بسازیم یا داستانی را از جایی بیاوریم.
البته فراموش نکنیم که بعد از بروز شایعاتی که در پی انتشار اولین جلد کتاب تعالیم حق منتشر شد، استاد در اولین بیانیه ها (در سال 1378) اعلام کردند که رام الله اسم من نیست و معنای رام الله را هم توضیح دادند. با اینکه نتوانستم در متون فلسفی و عرفانی هند و در مجموعه مطالب هند شناسی و حتی در منبعی که آقای حجت الاسلام فعالی آدرس آن را داده بود یعنی کتاب تاریخ جامع ادیان چیز معتبر و قابل استنادی در باره فرقه ای که ایشان گفته پیدا کنم (که این مطلب را بیشتر توضیح خواهم داد) اما مطالب مفصلی در باره کبیر که آقای حجت الاسلام فعالی، استاد را جانشین  او دانسته است، پیدا کردم. کبیر یکی از بزرگان تاریخ معنوی هند و دارای قدرتهای عظیم معنوی بود که معروف ترین آنها زنده کردن یک حیوان مرده است. کتابهای چندی در بارۀ این شخصیت اسطوره ای و بزرگ هند نوشته شده است که برای علاقمندان قابل دسترسی است.
کذب ششم:  او جوانی است که در حدود 23 سالگی رهبری این فرقه را در ایران بعهده گرفته است.
واقعیت این است که استاد در شانزده سالگی علوم باطنی و روش های روح زایی(ZX) و روش های سی وشش گانه تفکری(YX) را ابداع کرد. سن بیست و سه سالگی مربوط می‌شود به اولین دوره آموزش عمومی و اولین دوره سخنرانی ایشان. والا ایشان هفت سال قبل از بیست و سه سالگی شاگردانی را در زمینه روح زایی و روش های XYZ  تعلیم داده اند که این شاگردان امروز در ایران و بعضی از کشورهای دیگر فعالیت می کنند. بنابراین گذشته از مسئلۀ فرقه که در فرصت مناسب کذب بودن آن را هم نشان خواهم داد، استاد، حدوداً در سن 16 سالگی بصورت مستقیم  و متمرکز فعالیت خود را در حوزۀ تربیت شاگردان آغاز نمودند.
کذب هفتم: فرقه رام الله
این چه فرقه ای است که دهها هزار نفر مرتبط با آن و حتی نزدیکترین افراد به استاد، و حتی خود استاد از آن خبر ندارند و فقط ادارۀ ادیان و حجت الاسلام فعالی و مجموعه کیهان از آن باخبر است چون فقط این مجموعه در این باره حرف زده است. در این باره کتابی توسط بعضی از شاگردان استاد تألیف شده است که واقعیت ها را به زبانهای مختلف آشکار خواهد کرد و فیلم هایی که واقعیت ها را نشان خواهد داد بنابراین وارد مبحث اثبات و نفی نمی شوم و صرفاً در استناد حجت الاسلام فعالی دقت بیشتری می کنم.
[در نوشته بعدی هم دوازده تناقض و اشتباه فاحش این چند صفحه را اگر توفیقی باشد باز خواهم کرد اما تا آن نوشته از جناب آقای فعالی یک راهنمایی می خواهم. یکی از سری دوم دوازده گانه ها این است که] من هر چه در دیکشنری های ادیان، دیکشنری های علوم معنوی و مذهبی، فرهنگ های فلسفی و عرفانی، واژه نامۀ ادیان،  اینترنت و کتابخانه های الکترونیک گشتم تا این لحظه نتوانستم مقوله ای تاریخی به اسم «فرقه رام الله» را پیدا کنم بعنوان آخرین تیر، به مجموعه ادیان و مکتبهای فلسفی هند، به واژه نامه ادیان و کتاب تاریخ جامع ادیان، به همان آدرسی که حجت الاسلام فعالی داده بود، هم مراجعه کردم اما ذکری از فرقه تاریخی رام الله در آن ندیدم. البته اگر هم می بود مسئله ای را برای ما حل نمی کرد اما حالا که بر خورد نکردم دچار مسئله ای جدید شدم. دچار این مسئله که نکند یک نفر از خودش این سند تاریخی را ساخته باشد. (که این فکر به نظر خیلی نامعقول می آید) با اینکه این مطلب چیزی را حل نمی‌کند اما فکر کردم نکند این، استفاده از یکی از شیوه های جنگ رانی و برخورد تبلیغاتی باشد که طی آن یک سری اطلاعات درست طرح می‌شود و یکدفعه و در لابلای آن، یک مسئله کلیدی یا جهت دهنده اما خود ساخته مطرح می گردد. انشاءا... داستان «فرقه رام الله در تاریخ» از این مقوله نیست و اقدام آقای فعالی برای آوردن این داستان و ربط دادن عجیب آن به اسم رام الله (که این اشتباه فاحش همچنان و در هر شرایط به قوت خود باقی خواهد بود) و آن داستانی که نقل کرده است (که فرقه ای وجود داشته با نام رام الله) حتماً درست است. اینجا مسئله دو تا است. اول اینکه فرقه ای بنام رام الله در ارتباط با سات گورو کبیر وجود داشته است و دوم اینکه استاد رام الله رهبر همان فرقه در ایران و بنابراین جانشین تاریخی سات گورو کبیر می باشند. قسمت دوم حل شده. یعنی نمی‌شود چون به یکی می گویند موسی یا حسن، او را منتسب به حضرت موسی یا امام حسن دانست. درخواست من این بود، ایشان درباره قسمت اول راهنمایی بفرمایند چون من هر چه در منابع گشتم پیدا نکردم اما همچنان دارم دنبال می کنم. چیزی که در منابع علمی نوشته شده مثلاً در تاریخ جامع ادیان این است که قرن ها پیش راماناندا در مذهب ویشنوئیزم فرقه ای را بوجود آورد بعدها هم پیرامون کبیر که ابتدا شاگرد راماناندا بود و سپس از وی پیشی گرفت، فرقه ای به وجود آمد به نام کبیر پانتیس (به معنای روندگان طریق کبیر) ( صفحه 303 و 304  از کتاب تاریخ جامع ادیان). به این دلیل به کتاب تاریخ جامع ادیان بعنوان آخرین منبع نگاه کردم که آقای حجت الاسلام  فعالی خودش این کتاب را بعنوان منبع این حرف معرفی کرده بود. اما هر چه صفحاتی را که ایشان گفته بود و حتی خارج از صفحات را جستجو کردم فرقه تاریخی رام الله را پیدا نکردم. بعد می خواستم دچار این قضاوت بدبینانه بشوم که نکند ایشان در استدلال درست (وجود فرقه ای در تاریخ) برای رسیدن به نتیجه ای غلط (چون در تاریخ چیزی به این نام بوده پس او که نامش این است، همان است) مصالح لازم را در اختیار نداشته و یکدفعه یک چیزی را از خود در آورده و ساخته است. البته قاعدتاً نباید این قضاوت بدبینانه درست باشد و من از آقای حجت الاسلام فعالی می خواهم که این شائبه را (که خارج از دوازده کذب این سه صفحه است) حل کنند.
کذب هشتم: [ کتاب‌] جریان هدایت الهی به کمک یکی از شاگردان ا. م. رام الله به نام پیمان الهی فراهم آمده است.
بله، همه می دانیم که مجموعۀ سخنرانی های یازده سالۀ استاد توسط شاگردان ایشان از فیلم و نوار به متن تبدیل شده است و مجموعۀ این متون همان مجموعه کتب تعالیم حق را بوجود می آورد. در اولین سال سخنرانی های عمومی، آقای فرشاد مرادی (با اسم مستعار پیما الهی) مسئولیت گردآوری و تدوین قسمتی از سخنرانی های استاد در سن 23 سالگی را برعهده داشت. کذبی که در اینجا هست حقه روانی استفاده از نام پیمان الهی بجای اسم معروف و مستعار آقای فرشاد مرادی یعنی پیما الهی است. اول فکر کردم که این مسئله می تواند یک اشتباه تایپی باشد اما وقتی که بقیۀ متن را خواندم، در نقاط حساس متن متوجه شدم که این اتفاق تکرار شده است. هر متنی می تواند دهها غلط تایپی داشته باشد، این طبیعی است و زیاد اتفاق می افتد. اما اگر این غلط های تایپی دقیقاً در نقاط حساس متن اتفاق بیفتد و پیامد آن القاء پیام های کاملاً اشتباه و کذب باشد، این مسئله به هیچ وجه نمی تواند تصادفی باشد. جناب حجت الاسلام فعالی به اسم پیمان الهی به جای پیما الهی اشاره کرده است. تفاوت فقط در یک حرف «ن» است. از طرفی یکی از اسم هایی که استاد ایلیا «میم» طی سالهای گذشته برای طیفی از مردم با آن شناخته شده اند پیمان فتاحی است. بنابراین کسانی که با اسم پیمان فتاحی آشنایی دارند بعد از برخورد با اسم پیما الهی ممکن است این پیام را دریافت کنند که نکند آقای فرشاد مرادی که اینک در قید حیات نیستند، و اینجا به اسم پیمان معرفی شده است، همان پیمان (فتاحی) باشد. من ابتدا این را یک اشتباه تایپی تصور کردم اما بعد متوجه شدم که این اتفاق در چند نقطۀ حساس دیگر هم افتاده است مثلاً در قسمتی که جناب حجت الاسلام فعالی پاسخ استاد به سوال «آیا عیسی مصلوب شد؟ برخی می گویند شد و برخی بر این اعتقادند که نشد؟» و سوال بعدی آن «حضرت عیسی چطور؟ آیا حضرت عیسی مصلوب نشد؟» را آورده، استخراج خود از کتاب جریان هدایت الهی را وارونه و تحریف شده نقل می‌کند «حضرتش مصلوب شد. اما عیسی مصلوب نشد» در حالی که همۀ کسانی که جلد اول کتاب تعالیم حق را دارند می توانند ببینند که جواب استاد عکس آن است، ایشان می فرمایند «حضرتش مصلوب نشد اما عیسی شد». اینجا هم فقط یک «ن» جابجا شده اما معنای جمله کاملاً وارونه و برخلاف آیات قرآن شده است. البته ذکر خود این قسمت از گفت و گوها با چند هدف کاملاً واضح مانند افزایش بار اتهام مسیحیت گرایی و تبلیغ مسیح و نیز اتهام نقض آیات قرآن است که در صورت لزوم به این نکته و دهها نکتۀ مشابه در بحث دیگری خواهم پرداخت.
کذب نهم: او نام استراژی خود را جریان هدایت الهی یا تعلیمات حق یا هنر زندگی متعالی می نامد.
اولاً اینهایی که شما گفتید اسم استراتژی نیست. استراتژی کلمه ای است که از زبان یونانی گرفته شده و معنای اولیۀ آن هنر جدال و علم لشگرکشی می باشد. در زبان فارسی این واژه نخست معادل «سوق الجیش»، فن ادارۀ عملیات جنگی و دانش رهبری عملیات نظامی در نظرگرفته شده است. مفهوم استراتژی از جنبۀ ماهیتی و روش شناختی به پنج طیف کلی تقسیم می‌شود. هنر جنگیدن، مدیریت جنگ، برنامه ریزی سازمانی، مدیریت ملی و مهندسی جهانی. نمی خواهم وارد بحث شناخت استراتژی و ابعاد آن شوم اما باید گفت که  هیچ کس تا بحال نگفته و بنابراین هیچ کس هم تا بحال نشنیده که اینها استراتژی باشند. این نام ها به تعلیمات استاد اطلاق شده است که تفاوت مفهوم تعلیم بااستراتژی بسیار متفاوت است.
کذب دهم: علامت این فرقه !!! دایره ‌ای است که در داخل یک مثلث قرار دارد که درون آن پنج علامت با عنوان لااله الا الله وجود دارد.
بعضی از شاگردان استاد، موسسات، ngo  ها و انجمن هایی را مدیریت می کردند و می کنند که هر کدام از آنها، مثل همه موسسات و انجمن های دیگر در جهان؛ آرم هایی را برای خود دارند. آرم مذکور هم یکی از حدود شانزده آرم و علامتی است که مربوط به موسسۀ تعالیم حق می‌شود و ربطی به خود استاد ندارد. خدمت شما عرض کنم که آرم اصلی جمعیت آل یاسین این چیزی نیست که شما اشاره کردید بلکه آرم اصلی جمعیت، عبارت «لااله الا هو» می باشد.
کذب یازدهم. شما بعنوان خروجی های مکتوب جمعیت به دو کتاب اشاره کرده اید. یعنی جلد اول جریان هدایت الهی (حاوی سخنرانی های استاد در سن 23 سالگی) و کتاب احادیث قدسی. تقریباً  همه مراکز فرهنگی، امنیتی، هنری و دانشگاهی می دانند که آثار منتشر شده جمعیت آل یاسین چیست. غیر از این دو تایی که شما اشاره کردید اگر لازم باشد بنده بیست تا چهل اثر دیگر را هم ذکر می کنم. از جمله کتابهای تعلیمی – داستانی رویای راستین، رویای راهست این و باغبان الهی که گفته می‌شود حق امتیاز هر سه کتاب توسط یکی از بزرگترین کمپانی های انیمیشن سازی جهان خریداری شده است و دهها کتاب دیگری که در زمینه های مختلف یا چاپ شده اند یا دوستان شما به آنها مجوز نداده اند.
کذب دوازدهم: شرط حلقه آنها این است که هر کسی باید در هفته یک نفر را به حلقه وارد کند، وگرنه خود از حلقه خارج می‌شود.
جناب حجت الاسلام فعالی! من نمی دانم این مطالب سراپا کذب را چه کسی به شما گفته است یا اینکه خدای ناکرده خود شما عمداً آنها را ساخته اید. اما دهها هزار نفر از پیروان استاد و کسانی که در همه این سالها استاد را دیده اند و حرفهایش را شنیده اند مشابه این جملات را هم از او نشنیده اند. شاگردان خیلی نزدیک یا کمی نزدیک هم تا بحال  نه این، نه مشابه این، نه مطالب نزدیک به این را هم از استاد نشنیده اند. ما در سالهای گذشته قاعده عدم گسترش و قاعده انقباض را از ایشان شنیده ایم اما چیزی که شما نوشته اید، ببخشید این توهین به شما نیست، ولی دروغ شاخدار است. شاید به شما هم منابع موثق [اداره ادیان] این را گفته باشند اما برای این مطلب و دیگر مطالب شما دهها هزار نفر شهادت می دهند که چنین مطالبی دروغ محض است. شما طوری درباره استاد حرف زده اید که مثلاً کسی بخواهد در باره علی (ع) حرف بزند اما از معاویه بگوید. البته نه استاد علی است و نه دوستان شما معاویه اند اما ممکن است واقعاً در این ماجرا هم پای « فرقه نفاق» در میان باشد. کسانی که روش اصلی شان این است که تفرقه بینداز و حکومت کن. بنده شخصاً مطمئنم که اگر شما استاد را در این سالها از نزدیک ملاقات می کردید و بدون جهت گیری و پیشداوری با ایشان ارتباط داشتید، ایشان را بعنوان لااقل دوستی تمام عیار تجربه  می کردید. ایشان خودشان بارها به بنده و نزدیکانشان می فرمودند که «من بیش از حد خودبزرگ بین ام» و یا دهها جملۀ مانند این. اما هزار نفر که با ایشان در ارتباط بوده اند، با ایشان دوست بوده اند و ایشان را از نزدیک تجربه کرده اند، شهادت می دهند که ایشان متواضع ترین و پذیراترین انسانی است که تابحال تجربه کرده اند و خوشبختانه این شهادت ها مستند شده است و در صورت لزوم جهان را آگاه خواهد ساخت. بارها ایشان می فرمودند خوشا بحال مهربانان و بخشندگان، ای کاش ما هم بهره ای از محبت می بردیم. اما شما خواهید دید که اکثر کسانی که ایشان را تجربه کرده و با وی بوده اند او را مهربان ترین و بخشنده ترین بشری می دانند که با وی ارتباط داشته اند. فکر می کنید چرا با وجود این همه ترور شخصیتی و نسبتهای دروغ، دهها هزار نفر حاضرند برای ایشان به هر فداکاری و از خودگذشتگی دست بزنند. راز آن در عشق ایشان به خدا و خلق خداست.
آقای فعالی در همین سه صفحه شما دهها تناقض، کذب و سوء تفاهم وجود دارد که اگر ضرورت آن وجود داشته باشد همه را درطول زمان خواهم نوشت. من با همین استدلال به فصل های دیگر کتاب شما علاقه نشان ندادم. با خودم گفتم وقتی که در سه صفحه مطلب که اصطلاحاً از موثق ترین منابع و از یک نهاد بسیار معتبر امنیتی اخذ شده است این همه اشتباه فاحش و مطلب کذب وجود دارد؛ لابد این رقم در کل کتاب باید به صدها مورد برسد. چون آنهای دیگر خارج از ایران هستند و اکثراً هم در قید حیات نیستند. اما با وجودی که استاد در ایران هستند و همه زندگیشان تحت تفتیش و موشکافی هایی بسیار بدبینانه نهاد مذکور قرار گرفت و خود شما هم در جریان جزئیات و مطالب این پرونده بودید، باز هم این همه اشتباه و کذب وجود دارد.
وقتی کتاب شما بیرون آمد ما هم با خبر شدیم که منابع اطلاعاتی شما مربوط به یکی از نهادهای بسیار معتبر امنیتی است، خوشحال شدیم و منتظر شدیم که واقعیات را بگویید. گفتند که قرار است این نهاد مطالب خود را به تدریج در اختیار شما و مجموعه کیهان یا همفکران کیهان قرار دهد. شنیدیم که شنودهای مکالمات استاد و تعدادی از شاگردان، شنودهای خصوصی و حتی تعداد زیادی فیلم مونتاژ شده هم در اختیار شما قرار گرفته است. بعد که دیدیم و هزاران نفر که استاد را می شناختند و به او ارادت و محبت داشتند، دیدند که مطالب شما تا به این حد خالی از واقعیات و بلکه پر از مطالب کذب و ساختگی است ندانستند و ندانستیم که باید چگونه نتیجه گیری کنیم.
و سلام بر کسانی که از هدایت الهی تبعیت می کنند
منصورون– فرزندان ایلیا
برچسب ها:
فرقه , ضد فرقه , فرقه ها , فرقه رام الله , فرقه رامالله , فرقه سازی , فرقه ضاله , فرقه انحرافی , هویت فرقه ای , رهبر فرقه , سرکرده فرقه , عرفان , عرفانهای نوظهور , عرفان کاذب , عرفان وارداتی , دین , ادیان , جنبشهای نوپدید , معنوی , عقیده , ایلیا میم , ایلیا میم رام الله , ایلیا میم رام اله , ایلیا رام الله , استاد ایلیا , استاد ایلیا میم رام الله , رام الله , رامالله , گروه رام الله , جریان رام الله , پیروان ایلیارامالله , هواداران فرقه رام الله , هواداران فرقه ، مرید رام الله ، مریدان ایلیا ، پیروان رام الله ، مریدان رام الله ، پیروان ایلیا رام الله ، مریدان ایلیا رام الله ، ایلیا رام اله , ا.م.رام الله , الیاس رام اله , پیمان فتاحی , پ. ف , ال یاسین , جمعیت ال یاسین , گروه ال یاسین , انرژی درمانی ، درمانگری ، مریدان فرقه ، فرقه کیهانی ، رام الله عرفان ، طرفداران عرفان حلقه ، ماورا ، درباره رام الله ، درباره فرقه رام الله ، اطلاعاتی درباره پیمان فتاحی ، اطلاعاتی در مورد رام الله ، زندگینامه ایلیا رام الله ، اتهامات رام الله 

خورشيد ديگري نشان دهيد تا ما هم بپذيريم

خورشيد ديگري نشان دهيد تا ما هم بپذيريم

فرض را بر اين مي گيريم كه ما ياران وفادار ايليا نيستيم. ما دوستداران او نیستیم. ما با او پیوند و ارتباطی نداریم. بلکه ارتباط ما یک رابطۀ ریاضی وار و مکانیکی است. فرض را بر این می گیریم که ما نه اهل عشق و دوستی هستیم، نه اهل قدرشناسی و ارتباط معنوی. فرض را بر این می گیریم که ما دلّال هستیم. شاگردانی که هویت اولیۀ آنها معامله گری و دلالی است و نه خدمتگزار و وفادار به خداوند و آنکه با اوست.
سالهاست که طالبان مذهبی و القاعدۀ فرهنگی به ما شاگردان و پیروان ایلیا «میم» می گویند از او جدا شوید، دست بکشید و دوری کنید. و هر زمان به بهانه ای این را می گویند: ایلیا شما را سحر و افسون می کند. ایلیا موجود بسیار خطرناکی است. ایلیا شما را کافر!!! و بی خدا!!!!! می کند. ایلیا سنت ها را از یاد شما می برد. ایلیا جادوگر است. شیطان است. خدا با ایلیا نیست بلکه با ماست! ما که شبانه روز کارمان دروغ گفتن، توطئه کردن، تهمت زدن، فحاشی و بدگویی کردن است.
حالا که فرض را گرفتیم که ما دلال و اهل معامله هستیم و همین هم هویت ماست، چرا شما بجای این همه فحش دادن به ایلیا، این همه بدگویی و توطئه و تخریب، این همه پرونده سازی و سایت و روزنامه و ویژه نامه و سریال و میزگرد تلویزیونی، چرا بجای این هزینه های افسانه ای و غیرقابل باور، برای اینکه رابطۀ این (به فرض) دلالان و معامله گران را با ایلیا قطع کنید، به یک کار کلیدی دست نمی زنید تا همه چیز تمام شود؟
ما ادعا می کنیم و ادعای خود را سالهاست از زوایای مختلف تجربه کرده ایم، که ایلیا بزرگترین معلم باطنی است. در طول این سالها، همۀ ایران که هیچ، حضوراً و نیز از طریق اینترنت همۀ دنیا را گشته ایم و کسی را حتی شبیه به او هم ندیدیم. این گوی و این میدان، چرا برای در هم شکستن این اعتقاد ما کسی را به میدان نمی آورید که علوم باطنی و دانش تفكر را بیشتر از ایلیا یا مانند ایلیا بداند؟
چرا بجای این همه سر و صدا و فحاشی و توهین، بجای این همه دروغ و جعل، بجای این همه گاف و بلوف، بجای این همه چنگ و دندان نشان دادن و خط و نشان کشیدن، یک مناظره با موضوعیت علوم باطنی (کهن و مدرن) نمی گذارید، تا هم ایلیا در هم شکسته شود و آرزوی بزرگ شما القاعدۀ فرهنگی به تحقق برسد، و هم اعتقاد ما فرو ریزد. اگر ایلیا بزرگترین معلم تفکر نیست چرا این را سالهاست نمی توانید ثابت کنید. چرا یک مناظرۀ تلویزیونی راه نمی اندازید تا هم برای شما و هم برای ما و هم برای خود ایلیا واقعیت آنچه می گویید روشن شود. اگر کسی هست که در مسائل جهان امروز و عصر حاضر، مسائلی که همۀ زندگی ما به آن وابسته است، نسبت به ایلیا داناتر یا حتی شبیه به اوست چرا او به میدان نمی آید تا دهها هزار نفر از پیروان ایلیا که به قول طالبان مذهبی همه در ضلالت و گمراهی اند، نجات پیدا کنند. بقیۀ مردمی هم که با ایلیا آشنا نیستند لااقل یک نجات بزرگ را تجربه خواهند کرد. اگر کسی علم زندگی را، زندگی در هزارۀ سوم را و زندگی باطنی را بیش از ایلیا یا مانند او مي داند و می تواند، چرا نمی آید و ما را با خود نمی برد. چرا بجای نشان دادن قمه و تفنگ، اِبا (ادارۀ برخورد با ادیان)، فردی داناتر و تواناتر از ایلیا را به مردم نشان نمی دهد، تا همه چیز به یکباره و در یک ساعت حل شود. در این ماهها و سالها قیل و قال و فحاشی زیاد شنیدیم. وبلاگ ایلیا 74 که یادمان نرفته. تجسم و تحقق شخصیت ادارۀ برخورد با ادیان. سرشار از زشت ترین توهین ها و فحاشی ها و پلیدترین نفرت ها. آقایان اِبا، مسئله خیلی ساده است اما چرا شما از حل آن عاجز هستید؟ ایلیا، باغبان ماست. بدترین فرض را هم بگیرید به اینکه ما درختانی دلال و فرصت طلب باشیم، چرا شما باغبانی خوبتر از آن، یا مانند آن یا حتی کمتر از آن ولی شبیه به آن، باغبانی دانا و توانا را به ما معرفی نمی کنید، تا مسئله حل شود. داناتر از ایلیا نمی توانید؟ تواناتر و قوی تر از او در مسائل باطنی و علم زندگی و دانش تفکر نمی توانید؟ پس کار دیگری بکنید. کسی را به ما نشان بدهید که خوبتر و عمیق تر و زنده تر از او (یا حتی مانند او یا شبیه او) بتواند با مردم و جوانان رابطه برقرار کند. این را هم نمی توانید؟ پس جذابتر از او را به ما نشان بدهید.
لااقل کسی را نشان بدهید که بتواند بهتر از او یا مانند او به مسائل مردم و جوانان پاسخ دهد. کسی را بیاورید که بتواند لااقل مانند او ذهن ها را فعال و قلب ها را احیاء و روح ها را فروزان کند. چرا نمی توانید؟ چرا علی رغم سالها درخواست ما نتوانستید؟ ما را بارها به قم سفارش کردید. بارها به قم رفتیم. اما با هزار تردید و بدبینی جدید برگشتیم. به هر کس که ما را تا امروز معرفی کردید، ما بیشتر و بیشتر یقین کردیم و بر ما مسلم شد که ایلیا بی نظیر، استثنایی و بسیار بسیار بزرگ تر از تصور شماست.
اگر این الماس، همان الماس کوه نور نیست، چرا درخشنده تر از آن را ارائه نمی دهید تا داستان به پایان خود برسد. اگر درختی پربرکت تر، پرمحصول تر، خلاق تر و موثرتر از این هست چرا نشان نمی دهید تا ما هم مجذوب و شیفتۀ آن شویم.
آقایان اِبا! آقایان ادارۀ القاعده! یک دلیل دارد: چنین کسی (در حيطه علوم باطني و تفكر) وجود خارجی ندارد. اگر داشت در این همه سال اگر هم کشف نمی شد لااقل نشانه هایی از او بدست می آمد. هر ستاره ای حتی اگر هم بسیار دور از زمین باشد اما تأثیرش به زمین می رسد. آقایان ادارۀ طالبان! برای اینکه این روح بزرگ را زنده بگور کنید، بیایید از قیل و قال و فحاشی دست بکشید و کار کوچکی بکنید: یکی بزرگتر از او را یا مانند او را به میدان بیاورید. با شعار و روش های تخریب و شیوه های دروغ سازی و جعل و شایعه نمی توانید به ما بقبولانید که ایلیا نیست، به جهان هم نمی توانید بقبولانید چون به زودی جهان هم ایلیا را خواهد شناخت.
آقایان القاعده. آقایان طالبان. آقایان ادارۀ برخورد با ادیان. آقایان اِبا!
تبلیغات در دست شماست. روزنامه ها و رسانه ها در اختیار شما هستند، صدا و سیما درخدمت شماست، دادگاه و قانون هم به ارادۀ شماست، شما همۀ ابزارهای زور و تزویر را در اختیار دارید، می توانید مثل القاعدۀ عراق ما را بگیرید و با صدها ابزاری که در دست دارید، ما را وادار کنید تا چند روزی تقیه کنیم و اعتقادات خود را پنهان نماییم. حتی اگر لازم شود طبق روش قدیمی شما فیلم ضبط کنیم و شما هم از این فیلم ها برعلیه ما استفاده کنید. همان روش زورگیرها و اراذل و اوباش معروف که از قربانیان خود فیلم می گیرند و مونتاژ مي كنند تا هر وقت خواستند از آن استفاده کنند. اما با این کارها و صد بار بدتر از اینها هم نمی توانید تجربه های ما را، دریافت های ما را، کشفیات ما را و رویاهای تحقق یافتۀ ما را تغییر دهید. ما در سرزمین یخ و انجماد سالهاست کنار آتشی نشسته ایم که زندگی ما را نجات داده. نه اینکه رستگار شده ایم بلکه او ما را از مرگ رهانیده. ما سالهاست که این آتش زنده را تجربه کرده ایم، نور و گرمای زندگی بخش آن را، ذوب شدن یخهای وجودمان را که هنوز هم در حال ذوب شدن است. حالا شما برای خاموش کردن این آتش همۀ روشهای حقه بازان، جعالان و دروغگویان را به اجرا گذاشته اید. حرف ما این است. آتشی حقیقی تر از این، آتشی خلاق تر از این، آتشی روشن کننده تر از این به ما و به همۀ مردم نشان دهید تا مسئله حل شود. شجاعت داشته باشید. اگر می بینید که نیست، مرد و مردانه بگویید نیست چون حتی اگر هم شما نگویید مردم به کشف و یافته های خود اعتماد دارند و گفتن یا نگفتن شما تأثیری در حال آنان ندارد.
آقایان القاعده، آقایان اِبا. اگر شما بگویید «ماست سفید است» مطمئن باشید دیگر مردم باور نخواهند کرد. سالهاست که مردم به این نتیجه رسیده اند. می دانند در پشت هر حرف شما حقه ای، تزویری و سوء استفاده ای نهفته است. از ما می خواهید که شما سرور ما باشید، شما خط دهنده و راه برندۀ ما باشید. مسئله ای نیست اگر چنین آمادگی و شایستگی را در خود سراغ دارید، بسم الله، به میدان بیایید و نشان دهید که شعور شما، دانایی شما، توانایی شعورمند شما و بزرگی شما بیش از ایلیا، یا مانند او یا حتی نزدیک به اوست. اما مطمئن هستیم که شما کسی را به میدان نخواهید فرستاد، چون اگر بود، دوازده سال فرصت داشتید تا بجای هزاران خرابکاری، او را به میدان بفرستید. پس اگر انصاف ندارید لااقل با ابتدایی ترین اصول منطق به ما حق بدهید که چرا خود را یاران وفادار ایلیا و پیروان جدانشدنی او می دانیم. تازه کل این نگاه دربارۀ فرضی بسیار بدبینانه بود که ما هویتی دلال و معامله گر داشته باشیم اما هویت راستین ما همان است که ایلیا سالها در تفهیم و تثبیت آن تلاش داشت: تسلیم و خدمتگزار خداوند... متفکر و محقق... مبارز حق.
منصورون– فرزندان ايليا
  

«اِبا» کیست؟
اِبا مخفف عبارت «ادارۀ برخورد با ادیان» است. این اداره بخش عمده و پنهانی از دستگاه امنیتی را شامل می شود که مأموریت آن برخورد با انواع جریانات مذهبی و معنوی، برخورد با اقلیتهای دینی، مقابله با دگراندیشان مذهبی و معنوی است. این نهاد امنیتی در واقع امتداد فعالیت «دایرۀ مذاهب» در دستگاه امنیتی رژیم سابق ایران می باشد و بعضی از برنامه ریزان و مشاوران آن از شکنجه گران و تفتیش گران ساواک (سازمان اطلاعات و امینت کشور در رژیم پادشاهی ایران) می باشند. برخوردهای مختلف بعد از انقلاب ایران، با اقلیتهای مذهبی، جریانهای متصوفه و بطور کلی هر گونه اندیشۀ متفاوت مذهبی و معنوی توسط اِبا صورت می گیرد اما اِبا به دلیل عملکرد مافیایی و مخفی خود سعی دارد این برخوردها را در افکار عمومی، به نهادهای دیگر مانند دادستانی، نیروی انتظامی، اطلاعات انتظامی، وزارت کشور و اطلاعات نسبت دهد.
باید گفت که مسئولیت تفتیش عقاید در ایران بصورت متمرکز بر عهدۀ این نهاد مخوف امنیتی قرار دارد. برخی از اقلیتهای مذهبی آشنا با عملکرد اِبا از آن با عناوین القاعدۀ فرهنگی، طالبان مذهبی، جلادان مخفی و باند سعید اسلامی ياد مي كنند.
برچسب ها:
فرقه , ضد فرقه , فرقه ها , فرقه رام الله , فرقه رامالله , فرقه سازی , فرقه ضاله , فرقه انحرافی , هویت فرقه ای , رهبر فرقه , سرکرده فرقه , عرفان , عرفانهای نوظهور , عرفان کاذب , عرفان وارداتی , دین , ادیان , جنبشهای نوپدید , معنوی , عقیده , ایلیا میم , ایلیا میم رام الله , ایلیا میم رام اله , ایلیا رام الله , استاد ایلیا , استاد ایلیا میم رام الله , رام الله , رامالله , گروه رام الله , جریان رام الله , پیروان ایلیارامالله , هواداران فرقه رام الله , هواداران فرقه ، مرید رام الله ، مریدان ایلیا ، پیروان رام الله ، مریدان رام الله ، پیروان ایلیا رام الله ، مریدان ایلیا رام الله ، ایلیا رام اله , ا.م.رام الله , الیاس رام اله , پیمان فتاحی , پ. ف , ال یاسین , جمعیت ال یاسین , گروه ال یاسین , انرژی درمانی ، درمانگری ، مریدان فرقه ، فرقه کیهانی ، رام الله عرفان ، طرفداران عرفان حلقه ، ماورا ، درباره رام الله ، درباره فرقه رام الله ، اطلاعاتی درباره پیمان فتاحی ، اطلاعاتی در مورد رام الله ، زندگینامه ایلیا رام الله ، اتهامات رام الله 

ايليا، مسلمان حقيقي

ايليا، مسلمان حقيقي

(نامه اي به اِبا، بخش برخورد با اديان)
حرف شما به جز اين چيست كه شما مسلمانيد و همه كافر و ملحد و فاسدند. شما چند نفر برگزيدۀ خدا هستيد و همۀ مردم ايران و جهان ملعون و فاسد و بي خدا هستند. شما كه با نشانه هاي متعدد و با محكم ترين سندها، منافق ترين، دروغ گوترين، رياكارترين، حقه بازترين و فاسد ترين مردم اين روزگاريد. شما آقايان نامرد بخش برخورد با اديان كه بويي از مردانگي نبرده ايد، سرباز امام زمانيد و همۀ مردم دشمنان امام زمان (عج) هستند؟ شما در اصل وارثان سعيد امامي هستيد. همان باند سعيد امامي. كسي كه خنجري زهرآلود را براي هميشه در قلب اسلام شيعه و در قلب امام شيعيان و اعتبار شيعيان فرو كرد و لكۀ ننگي را تا ابد بر پيكر تفكر شيعه بجا گذاشت.
و اين روزها هم  ادعا مي كنيد كه شما مسلمان ايد و معلم بزرگ تفكر و زندگي، ايليا «ميم» كافر و ملحد است؟ آخر اي نادانان، مگر مسلماني به چيست؟ اگر كلام الله را ميزان و داور قرار دهيم، اگر احاديث پيامبر اسلام (ص) را مبنا بگذاريم كه با يك نگاه حكم منافق بودن و مفسد بودن شما قطعي است. افعي كوري كه در زير خاك زندگي مي كرد به عقابي كه آسمانها جولانگاه او بود مي گفت بيا پرواز كردن را از من بياموز. و آن گرگ بي رحم و درنده فرياد مي زد كه من مظلوم و بي آزار هستم؛ برّه را بگيريد، همۀ تقصيرها به گردن اوست.
با اين دروغ هاي بزرگ و اين حماقتهاي باعظمت، معلوم است كه خداوند بر گوش و چشم و قلب شما مهر زده و در گمراهي رها ساخته. بعد از شدت اين حقارت دروني، دائماً بر سر مردم فرياد مي زنيد كه آنها حقيرند و بزرگاني را كه مردم و جوانان دل به آنان بسته اند، سعي در تخريب و تقبيح شان داريد. چه كسي مسلمان است؟ اگر مسلماني به نسب است كه پدر و مادر ايليا مسلمان بوده اند و اين را همه مي دانند اما دربارۀ شما هنوز چيزي براي مردم معلوم نشده كه آنهم دير يا زود مشخص مي شود. اگر مسلماني به اعتراف است، كسي اعتراف شما را نديده اما ميليونها نفر ديده اند كه ايليا چگونه هزاران نفر را وادار به اعتراف به اسلام نموده و صدها غيرمسلمان را به اسلام وارد كرده. اگر به فهم قرآن و خواندن قرآن است او از كودكي نفر ممتاز و برتر مسابقات تفسير قرآن و قرائت قرآن بوده و از بيست سال پيش به بعد، بيش از هر كسي مردم را به قرآن پيوند داده و خدا و قرآن را به زندگي آنها وارد كرده. مسلماني به چيست؟ اگر به نماز است كه ايليا از خردسالي امام جماعت بوده. اگر به فهم قرآن است، چرا در اين دوازده سال كسي جرأت نكرد به ميدان بيايد و فهم خارق العاده و عميق او را از مفاهيم قرآن كه طي صدها جلسۀ سخنراني در مراكز عمومي مطرح مي شد به چالش بكشد. چرا اكثر مراكز اسلامي در جهان خواستار چاپ آثار او در ارتباط با تفسير قرآن هستند.
مسلماني به چيست؟ اگر به ايمان است كه او خودش مظهر ايمان و يقين است و اين ايمان را كم و بيش به دهها هزار نفر از مردم بي ايمان هم سرايت داده است. اگر به تسليم و خدمتگزاري است كه بيست سال است عصارۀ تعليمات او همين است و او با مردم مخاطب خود كاري كرده كه گمان مي كنند خداوند انسان را نيافريده مگر براي تسليم به خدا. مسلماني به چيست؟ به تأييد عالم غيب است كه خودتان خوب مي دانيد هزاران نفر از مردم و صدها نفر از كساني كه غريبه بودند و او را نمي شناختند چه روياهاي بزرگ و عجيبي دربارۀ او ديده اند. مسلماني به چيست؟ به دانايي است؟ چرا دوازده سال است كه او به سوالاتي از مردم پاسخ مي دهد كه پيش از اين كسي نتوانسته چنين پرفهم و پرخرد پاسخ گويد. چگونه به دهها هزار سوال پاسخ بديع و استثنايي داده است. چگونه در دهها جلسۀ مناظره كسي نتوانست براي لحظاتي ايستادگي كند. مسلماني به چيست؟ مسلماني شما فقط يك معنا دارد: نفاق، دروغ، قيل و قال، رياكاري، حقه بازي، نامردي و ظلم.
اگر ذره اي مردانگي، عدالت، راستي و درستي در شما بود، مرد و مردانه و بدون جوسازي و تبليغات دروغين با معلم بزرگ زندگي روبرو مي شديد. اگر مسلمان مي بوديد در برابر كلام، به كلام متوسل مي شديد نه به اسلحه، تهديد، تخريب، زندان و شكنجه. اگر مانند ما علي (ع) مقتداي شما بود، اگر امام صادق (ع) معلم شما بود، اگر واقعاً از منتظران امام عصر (عج) بوديد، لااقل ذره اي، فقط ذره اي شبيه آنها عمل مي كرديد. با مردانگي و عدالت به ميدان مي آمديد. اما چرا مردم به شما معاويون مي گويند چون براي همه محرز است كه شما عيناً مانند معاويه و يزيد عمل مي كنيد. شما سربازان بدنام ايد نه سربازان گمنام. براي مردم تجسم دروغ و فريب و نامردي هستيد. در هر جايي كه در اين كشور برويد، در مجامع عمومي و به قول خودتان حتي در اتاق خوابهاي مردم كه مدعي هستيد آنجا هم مورد رصد شماست، مي بينيد و مي شنويد كه مردم دربارۀ شما چه مي گويند. آنها از شما متنفرند. چون تجسم دروغ و حقه بازي هستيد. مسلماني به چيست؟ شما و مانند شما همۀ دنيا را از اسلام منزجر كرده اید اما نه از اسلام حقيقي، نه از اسلام ناب محمدي (ص)، نه از اسلام امام راحل بلكه از اسلام القاعده اي، از اسلام سعيد امامي كه همه چيزش با دروغ و توجيه و فريب آميخته شده. از اسلامي كه زبانش زور و شكنجه و خشونت است. از اسلامي كه به قول مكرر خودتان كه با آدمهاي مختلف داشتيد، از درون اتاق هاي خواب مردم فيلم مي گيرد و بعد براي گرفتن اعتراف دروغ، تهديد به پخش مي كند. مكالمات خصوصي مردم را ضبط مي كند بعد تهديد مي كند كه آن را با مهر ارشاد اسلامي در بين مردم پخش مي كند. خداوند نابود كند و نابود خواهد كرد اين اسلام دروغين و نفرت انگيز را که ساخته و پرداخته شما سیاه دلان کور دل اِبا است و برقرار و پاينده و عزيز دارد اسلام ناب محمدي (ص) را.
منصورون– فرزندان ايليا
برچسب ها:
فرقه , ضد فرقه , فرقه ها , فرقه رام الله , فرقه رامالله , فرقه سازی , فرقه ضاله , فرقه انحرافی , هویت فرقه ای , رهبر فرقه , سرکرده فرقه , عرفان , عرفانهای نوظهور , عرفان کاذب , عرفان وارداتی , دین , ادیان , جنبشهای نوپدید , معنوی , عقیده , ایلیا میم , ایلیا میم رام الله , ایلیا میم رام اله , ایلیا رام الله , استاد ایلیا , استاد ایلیا میم رام الله , رام الله , رامالله , گروه رام الله , جریان رام الله , پیروان ایلیارامالله , هواداران فرقه رام الله , هواداران فرقه ، مرید رام الله ، مریدان ایلیا ، پیروان رام الله ، مریدان رام الله ، پیروان ایلیا رام الله ، مریدان ایلیا رام الله ، ایلیا رام اله , ا.م.رام الله , الیاس رام اله , پیمان فتاحی , پ. ف , ال یاسین , جمعیت ال یاسین , گروه ال یاسین , انرژی درمانی ، درمانگری ، مریدان فرقه ، فرقه کیهانی ، رام الله عرفان ، طرفداران عرفان حلقه ، ماورا ، درباره رام الله ، درباره فرقه رام الله ، اطلاعاتی درباره پیمان فتاحی ، اطلاعاتی در مورد رام الله ، زندگینامه ایلیا رام الله ، اتهامات رام الله 

پرتاب سنگریزه ها و ریزش کوه (قسمت دوم)

پرتاب سنگریزه ها و ریزش کوه (قسمت دوم)
بعد از حدود 180 روز زندان انفرادي در تاريخ 7/3/1386، به دليل شدت گرفتن خونريزي ها از ناحيۀ گوش و بيني و همچنين بالاآوردن خون و به دلايل ديگري مانند عدم اثبات اتهامات، ايليا از زندان 209 آزاد شد. اين در حالي بود كه طي آن شش ماه، دايرۀ مذاهب بارها اعلام كرد كه ايليا، به دليل بدعت گذاري در دين و اتهاماتي مانند كفر و الحاد، اتهامي كه تقريباً همۀ بزرگان و نايابان تاريخ بشر با آن مواجه بوده اند، با مجازات اعدام مواجه است. اما به هر حال و عليرغم خط و نشان كشيدن ها و قسم هاي دايرۀ مذاهب، ايليا از زندان انفرادي آزاد شد. مدتي بعد از آزادي از انفرادي شش ماهه و كم سابقۀ سال 1386، بعد از انتشار دقيق تر و مستندتر شكنجه ها، فشارها، خونريزي ها، ظلم ها و جنايات شكنجه گران و بازجويان دايرۀ مذاهب كه غالباً با ناباوري يا كم باوري مواجه مي شد، بعد از نامۀ ايليا به رهبر جمهوري اسلامي ايران و پرده برداشتن وي از انواع شكنجه ها و نيز فشارهاي بي رحمانه به همسر، فرزند و خانواده اش و افشاي موضوع چك سفيد به نظام اسلامي و چك سفيد به … ، نوشته اي بر اساس «نشانه شناسي و قرينه يابي» با عنوان واكنش جهاني (پرتاب سنگريزه ها و ريزش كوهها) از طرف ما (منصورون)  منتشر شد. هستۀ اصلي اين متن پيغامي است از ايليا به دايرۀ مذاهب (بعد از اولين دورۀ زندان انفرادي) كه خود را قلب حكومت اسلامي و بلكه حكومت مي نامد و اين ادعا را در احضار برخي از شاگردان ايليا اذعان داشته است. وقتي اين متن (قسمت اول واكنش جهاني) منتشر شد و به دست ساير دوستان و ياران ايليا رسيد، عدۀ كمي از آنها از شنيده هاي مشابهي سخن گفتند كه تاريخ برخي از آنها به سالها قبل بازمي گشت. از طرفي ايليا از ماههاي قبل از دستگيري دوم (در دي ماه 87) برگه هايي را در بارۀ اخبار آيندۀ نزديك به سه نفر از افراد شناخته شده داده است. روالي كه در بيست سال گذشته بارها رخ داده است و هر يك، شاهدان و روايت كنندگان خود را دارد.
عموماً واكنش ايليا در مقابل اخبار و تجارب خارق العاده اي كه مرتبط با ايشان بوده است واكنشي مبهم و همراه با سكوت و يا در موارد اجتناب ناپذير، انعكاسي هنرمندانه و عاري از دروغ داشته است كه خود بيش از هر تأييدي، مؤيد اتفاقاتي است كه توسط شاهدان مختلف روايت شده است. بعد از انتشار اولين قسمت متن واكنش جهاني، و با مروري كوتاه در شنيده هاي پيشين به روايتهاي مرتبطي برخورد كرديم كه شرح اين موارد مجال ديگري را مي طلبد.
چند روز بعد از انتشار متن واكنش جهاني، در تاريخ بيست و پنجم دي ماه سال 1387 دوباره ايليا توسط مأموران دايرۀ مذاهب دستگير و روانۀ زندان انفرادي شد. چند تن از مرتبطين با او نيز همراه با وي دستگير و روانۀ زندان شدند. اين بار، دايرۀ مذاهب هيچ دليلي را براي دستگيري او ارائه نمي دادند اما اخبار مختلفي از منابع مختلف شنيده مي شد. اولين هفتۀ دستگيري ايليا، بولتن امنيتي «آفاق» (در ويژه نامۀ خود) كه براي مسئولين حكومتي تهيه و ارسال مي شود، خبر از دستگيري دوبارۀ مدعي خدايي !!! و كسي كه مردم به او مي گويند مسيح و روح خدا، داد. كسي كه نفوذ او در ميان مردم و بويژه جوانان ، تهديدهاي امنيتي بالقوه اي را براي نظام اسلامي پديد آورده است. در خبري كه اين ويژه نامۀ امنيتي در اين باره ذكر مي كند نكتۀ جالبي وجود داشت كه شايد خالي از باور ناخواسته يا ناخودآگاه مسئولان و عوامل دايرۀ مذاهب از حقانيت ايليا بود به اينكه خدا با اوست و از او حمايت مي كند. در اين خبر آمده بود ( براي تحريك مسئولين قضايي و امنيتي براي همراهي با دايرۀ مذاهب ) كه اين فرد ادعا كرده است كه هر كاري كه حكومت اسلامي با او بكند، همۀ جهان با حكومت اسلامي خواهد كرد زيرا او ادعا مي كند كه خدا با اوست. يكي از شكنجه گران معروف همين ادعا و ادعاهاي مشابه را يك دليل اصلي دستگيري مجدد ايليا عنوان كرد و همين مطلب را با بياني ديگر، يكي از مسئولين نظام مطرح ساخت. اين بار اخباري كه از رفتار شكنجه گران دايرۀ مذاهب (كه اينك بسياري آنان را با عناويني چون يزيديان، اِبا، معاويون و غيره مي شناختند) با ايليا به گوش مي رسيد حتي از گذشته هولناك تر و بسيار بي رحمانه تر بود. صد و هشتاد روز ديگر زندان انفرادي، در معروف ترين و مخوف ترين سلول انفرادي زندان 209. سلولي كه مقاوم ترين متهمان را طي سي سال گذشته در زمان كوتاهي به زانو در آورده است. سلولي كه گفته مي شود صرفاً متهماني كه قرار است به هر قيمتي اعدام شوند يا به هر شكل هرگز به جامعه بازنگردند، به آنجا منتقل مي شوند. همچنين اخبار دردناكي از شكنجه هاي جسمي و روحي ايليا دائماً در رسانه هاي مختلف بين المللي منتشر مي شد که در ادامه به آنها اشاره هایی دقیقتر می کنیم.
قبل از قرينه يابي وقايع، ابتدا بعضي از نسبتهاي كذب و حملات تبليغي دايرۀ مذاهب را كه طي سه سال گذشته از طريق روزنامه هاي كثيرالانتشار، ويژه نامه هاي پرتيراژ، ميزگردهاي تلويزيوني و سايتهاي امنيتي و وبلاگ هاي وابسته بيان شد را مرور كنيم.
در دور اول تهاجم ها اتهام كذب ادعاي خدايي و الوهيت، اتهام بدعت گذاري در دين، اتهام توهين به مقدسات و اتهام فرقه سازي و رهبريت فرقه به استاد نسبت داده شد.
بعد از بي اثر بودن و بلكه اثر معكوس داشتن اتهامات دور اولِ زندان انفرادي و پس از آزاد شدن ايليا از زندان در آذر ماه 1386، دايرۀ مذاهب در دومين دستگيري (در دي ماه 1387) و دومين دور زندان انفرادي، اتهامات جديدي را با تمركز بر ترور شخصيت مطرح ساخت و در مجامع مختلف تبليغ كرد. دايرۀ مذاهب با اين اتهامات جديد سعي داشت ناكامي قبلي خود را جبران كند و همچنين براي انحراف توجه مراكز بين المللي، رسانه ها و نهادهاي حقوق بشر، اتهامات ايليا شكلي اخلاقي و مفسدانه بدهد بنابراين در دور دوم انفردي اتهاماتي مانند فساد مالي و اخلاقي، ضديت با حكومت اسلامي و اقدام عليه امنيت ملي، ادعاي نبوت ( با يك درجه نزول از ادعاي الوهيت)، تصاحب اموال مردم و ارتباط با آمريكا را مطرح كرد.
ضمناً‌ دو نفر از سربازان دايرۀ مذاهب را بعنوان شاكي خصوصي وارد پرونده كرد كه محور شكايت اين دو نفر شهادت دروغ آنان بود بر ادعاي خدايي و الوهيت و بدعت گذاري (مربوط به پروندۀ قبلي) توسط ايليا. البته تعداد شاكيان خصوصي كه دايرۀ مذاهب بعد از شش سال تلاش موفق به اقناع آنان شده بود، پانزده نفر بودند كه بيشتر آنها انصراف دادند و دو تن از آنان حاضر شدند كه افشاگري خود را در بارۀ اين موضوع در فيلمي مستند ضبط و ثبت كنند.
خدا با ما بود و همیشه با ماست
در طول دومين دور زندان انفرادي (1387-1388) كه همراه شده بود با شكنجه هاي باورنكردني و فشارهاي بي سابقه، ظاهراً همۀ راههاي ارتباط با ايليا قطع شده بود. ملاقات، تلفن، هواخوري و هرگونه امكانات عادي ديگري كه در اختيار زندانيان بود، براي ايليا ممنوع اعلام شده بود. اما همانطور که ذکر شد اخبار شكنجه ها، خونريزي ها، اقدام به خفه كردن و انواع روش هاي ضرب و شتم از طرف دو تن از زندانيان آزاد شده از زندان 209 در بيرون از زندان و در سطح رسانه ها منتشر شد. شايد در آن مقطع شش ماهۀ انفرادي به دليل كنترل هاي بسيار شديد، ايليا از اوضاع بيرون از زندان و از تغييراتي كه بويژه در ايران و تهران رخ مي داد، بي خبر بوده باشد اما با يادآوري جملاتي كه ايشان در پاسخ به تهديدات دايرۀ مذاهب، در سال 1386 گفت و نيز با توجه به ساير گفته هاي مشابه او در سه چهار سال اخير و نيز سالهاي دورتر به قرينه يابي و نشانه شناسي كلمات مشابه او در ماههايي كه گذشت مي پردازيم. در طول بازجويي هاي سال 1386 و 1388 و نيز در احضارهاي سال 1387 ايليا بارها و بارها اين جملات را بوضوح بيش از سالهاي گذشته تكرار و تأكيد مي كرد.
«كاري كه شما با من مي كنيد خداوند هزاران بار شديدتر با شما انجام مي دهد»
« خدا با من است و مرا هميشه نجات داده، حالا هم نجات مي دهد و شديداً از من حمايت و پشتيباني مي كند»
« خدايي كه با من است با قدرت جهاني از من حمايت مي كند »
« خداوند با من است و مثل چشم خود مرا نگاه مي دارد و با نگاه خود از من دفاع مي كند»
« خداوند با من است و دشمنانم را محكوم و مغلوب و زمين گير مي كند … »‌
«… البته بين من و شما خداست و قطعاً خدا بر ضد شما شهادت مي‌دهد.»
«…كو شاهدان شما و ببينيد اين همه مردم كه در تأييد آنچه می‏گويم شهادت مي‌دهند …»
«… خدا که اينها را ديده است و شاهد است.»
«من يك انسانم اما اينها تخريب من نيست تخريب خداست.چون همه اين كارها براي خدا و به نام خدا است. امكان ندارد شما در نهايت بتوانيد خدا را و كار خدا را و خدمتگزار خدا را تخريب كنيد.»
«مطمئن باشيد خداوند در برابر اين همه ظلم سکوت نخواهد کرد. مردم امروز داراي توان تحليل اند، هوشياري دارند و از همه مهمتر انسانيت و مسئوليت الهي خود را بيشتر درك می‏كنند و شما آشكارا بر ضد انسانيت و انسان و خداييد…. شايد شما بتوانيد مرا زنده به گور كنيد و براي لحظه اي از عمر اين دنيا خفه ام كنيد اما آيا خدا را هم مي توانيد زنده به گور كنيد؟ آيا مي توانيد همۀ جهان و همۀ مردم دنيا را، انسانهاي آزاده و روح هاي آزاد را خفه كنيد…»
«… اگر فيلمي از اين بازجويي ها براي مردم جهان پخش شود مي دانيد چه زلزله اي به وجود مي آيد. شما همانطور که گفتيد مي توانيد همه چيز را انکار کنيد. چشم هاي من که غالباً بسته است و تازه کسي شهادت يک نفر را در برابر چند نفر قبول ندارد. اما شاهد من خداست. شما صدها ساعت براي تباني و يکسان سازي شهادتها و حرفهاي خود وقت داشته ايد اما حتي اگر هم حکومت اسلامي شما را محکوم نکند جهان شما را محکوم مي کند و خدا شما را محکوم خواهد كرد.»
او در طی همان ماهها در جایی دیگر هم این مطالب را به شکلی مشروح تر بیان کرد.
« مبارز بزرگ كسي است كه خدا با اوست وآنكه خدا با اوست نصرت الهي براي اوست. به حرمت اسم اسلام و قرآن من دست و پاي خود را در زنجير نگه داشته ام. آنان حتي بر دهانم قفل زدند اما نه به نام خودشان… اگر خدا با من است آنطور كه هميشه بوده است پس حتي اگر دست و پايم در زنجير باشد و بر دهانم قفل باشد، خداوند خدمتگزار خود را حمايت خواهد كرد و توفيق خواهد داد. اگر خدا با من است نه دشمن مي تواند مرا نابود كند، نه خودم و نه حتي اتحاد من و دشمن من. و خداوند تا امروز نشان داده است كه مانند هميشه با ما بوده است. او در بدترين شرايط، بهترين محصولات را براي ما قرار داد. در سخت ترين وضعيتها، آساني هاي بزرگ و ماندگار را به ما هديه كرد و ما را با قدرت عظيم خود حفظ كرد.
خداوند با ماست زيرا ما با او هستيم. او با ماست و بودن خود را هميشه و بيش از هر وقت، امروز نشان داده است. پس دشمن قادر به نابودي ما نيست همانطور كه تا امروز نبود. او تا بيخ دندان مسلح بود و ما هيچ وسيله اي براي دفاع در دست نداشتيم اما خداوند زنده و حاضر او را مغلوب ساخت، انديشه ها و قصدهاي او را با شكست مواجه كرد و عقيم ساخت.
خداوند با من است زيرا من خدمتگزار او هستم پس حتي اگر بنابر حكمت او كاري هم نكنم او بجاي من مي جنگد و دشمنان مرا محكوم و مغلوب مي كند. مگر مي شود كه خداوند به ميدان نيايد؟ خدايي كه ما براي بزرگي نام او تلاش كرده ايم. خدايي كه ما همۀ زندگي خود را فداي او كرده ايم. اگر انسان با همنوع خود چنين كند از او انتظار دارد كه تا پايان زندگي اش حامي او باشد حال از خداوندي كه بي نهايت بخشنده و مهربان و بزرگ است چه بايد انتظار داشت؟ آنها دهان مرا بستند اما خداوند دهانهاي بسياري را گشود. دستهاي مرا بستند اما خداوند به دستهاي بسياري بركت داد. تلاش كردند رام الله را ويران كنند اما خداوند بذر روح رام الله را در جسم هاي بسياري پاشيد و بارور ساخت و من با چشمان خود ديدم كه بسياري از اين بذرها جوانه زده و در حال تبديل شدن به نهال و درختان پرمیوه است. خداوند با ماست زيرا ما تسليم و خدمتگزار او هستيم. دشمن بر ما هجوم برد اما هر چه بيشتر ضربه زد، متوجه شد ويران تر مي شود. او به ما ضربه نمي زد زيرا خداوند مانند نوري كه چراغ را احاطه كرده است ما را كه بندگان خدمتگزار او بوديم احاطه كرده بود و بنابراين هر ضربۀ دشمن با ضربتي بيشتر به خودِ او وارد مي شد. پس چه باك از اينكه آبروي مرا بريزند زيرا آبرو و اعتبار حقيقي من كه خداوند زنده و حاضر است آشكارتر خواهد شد.
خداوند با ماست و هم اوست كه تا امروز هر حمله اي را براي ما مايۀ بركت و ازدياد و فراواني قرار داده است. هر دري كه بسته شده در عوض آن ده در را گشوده است. هر توطئه اي كه دشمنان بر عليه ما انجام داده اند، به قدرت خداوند قادر و حاضر، به پله اي براي صعود ما مبدل شده است. و امروز هم كه دست و پاي ما را زنجير كرده اند و نيزه ها را بي رحمانه و كوركورانه به هر جنبنده اي كه در اين ميدان اسم خداست، پرتاب كرده اند و در بدن خدمتگزاران خدا فرو برده اند، خودِ اين نيزه ها به بالهايي براي پريدن و جهيدن مبدل گشته اند.»
این اشارات و تاکیدات در  نامه هایی که طی سال های 86 و 87 به رهبری و مسئولان نوشته شد نیز یادآوری گردید.
شاهدان جهانی
بازجویان و ماموران اداره برخورد بارها تاکید کردند که ما استادان صحنه سازي و مونتاژ هستيم و جعل حقيقت، تحريف و تخريب واقعيت ها و انکار حقایق مربوط به ایلیا و اشتباهات خودشان از محوری ترین روشهایشان بود که همچنان نیز ادامه دارد. یکی از اصلی ترین موضوعاتی که تاکید بر انکارش می کردند اعمال شکنجه ها علیه ایلیا بود در حالیکه اخبار موثق حاکی از آن بود که او تحت  انواع شکنجه های قرون وسطایی و وحشیانه قرار دارد تا در مقابل دوربین های بازجویان قرار گیرد و به انکار و اعتراف دست زند. گزارشی مستند نشان می داد که در طول یکی از این جلسات بازجویی ایلیا را به شدت مورد شکنجه قرارداده و حتی ایشان را خفه کرده اند. او در دوماه اول بازداشت حداقل هجده بار در جلسات بازجویی به شدت شکنجه شده و مدتی را نیز در بیمارستان بستری بوده. گفته شده یکی از دلایل بروز عارضه تنفسی او همین شکنجه های وحشیانه در طول جلسات بازجویی است. او دو ماه و نیم اول دوره بازداشت خود را در زیر زمین یک سلول انفرادی و در وضعیتی بسیار تکان دهنده همراه با تعداد بسیار زیادی موش در حالی سپری کرده که نه تنها این سلول ها کوچکترین روزن و منفذی به فضای آزاد نداشته بلکه به مدت بیش از ده هفته، از حق هواخوری ساده نیز محروم بوده است. برای درهم شکستن ایلیا او را علیرغم مشکل تنفسی و قلبی، وادار به کارهایی از قبیل جارو زدن و تی کشیدن می کرده اند.یکی از تهدیدات دائمی بازجویان نیز دستگیری و شکنجه همسر ایلیا و تحویل دادن فرزندان خردسال او به پرورشگاه بوده که شرط انجام نشدن آن، ضبط فیلم اعتراف عنوان شده بود. طی مدت بازداشت اول و به دلیل تزریقات مشکوک ایلیا به شدت دچار خونریزی شد اما دایره مذاهب اسناد بی ارتباطی با موضوع خونریزی ها را در یک روزنامه رسمی (ویژه نامه سراب- روزنامه جام جم) منتشر کردند (در حالی که نتایج آزمایشات تخصصی و معتبر حاکی از مسمومیت خونی ایشان در دوران زندان موجود و قابل ارائه است) برای آنکه انکار کنند که ایشان بر اثر تزریقات و فشارهای زندان دچار خونریزی شده و از این طریق سناریوی ساختگی تمارض را قوت دهند غافل از آنکه خداوند شاهد زنده و حاضر این فجایع بود.
در همان زمانی که استاد برای بار دوم بازداشت شده بود و همچنان در انفرادی به سر می برد و در میانه اعتراضات مردمی «شوك رواني» ناشی از قتل یک دختر جوان حاضر در تجمعات با شوکهای شدیدتر و عمیق تر در هفته های بعد ایران و جهان را در حیرت فروبرد. ناامنی ها با انفجار در حسینیه شیراز آغاز شد، دامنه آن به انتخابات کشید و بمب گذاریها ادامه یافت. ایجاد ارعاب با بحث ترور آقای خاتمی که از سوی روزنامه کیهان طرح شد، طرح تئوری هایی مبنی بر احتمال ترور رئیس جمهور و شایعه انتشار فتوای ترور دو تن از کاندیداها توسط یکی از مراجع قم با تصاویر کشتار مردم و جهانی شدن تصویر یکی از کشته شدگان همراه شد و جوی پرالتهاب و تنش را رقم زد. طی دو سال گذشته اخبار متعددی از شکنجه های استاد در زندان شنیده شد که دایره مذاهب همه را انکار می کرد. همزمان با دستگیری استاد ایلیا اعتراف فرمانده نیروی انتظامی به وجود رفتارهای نادرست در پلیس منتشر شد که به وجود اشکال اساسی در ساختارها اشاره داشت. چند ماه بعد رویدادهای پس از انتخابات چهره خیابانهای ایران را تغییر داد. رسانه های داخلی و خارجی از عمق برخوردهای غیرانسانی با بازداشت شدگان به روایت شاهدان گزارش دادند و مسئولان رده های مختلف هشدار دادند که خشونت می تواند بهانه ایجاد “فضای رعب آور و امنیتی کردن کشور” را بدهد. رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد از دیدن تصاویر خشونتها که از ایران به سراسر جهان مخابره می شود، عمیقا متاثر شده و طی بیانیه ای رسمی از دولت ايران خواست تا اقدامات «خشن و ناعادلانه» عليه معترضان به نتيجه انتخابات رياست جمهورى را متوقف كند و وزیر امور خارجه ایتالیا گفت بشدت از دیدن تصاویر کشته شدن جوانان در ایران تکان خورده است. سران سایر کشورها نیز هر کدام به نحوی در برابر این وضع واکنش نشان دادند. حمله به  مردم در خیابانها و جلوی چشم میلیونها نفر رخ می داد و لحظه به لحظه توسط رسانه های بین المللی گزارش می شد. نیروهای انتظامی و امنیتی به سواستفاده از موقعیت و سنگر گرفتن در پشت نام قانون متهم شدند و منتقدان اعلام کردند خود آن کسانی که مسئول حفظ امنیت هستند مردم را مورد ضرب و شتم، تجاوز و قتل قرار می‌دهند. پس از انتشار گزارشهای مستند قربانیان بازداشتگاه کهریزک و اذعان یکی از نمایندگان مجلس به وجود بازداشتگاهی مخوف در وزارت کشور، نیروی انتظامی به عنوان حریم شکن محکوم شد و بازداشتگاه کهریزک شهرتی چون ابوغریب و گوانتانامو یافت. طی چند روز اخبار مربوط به تجاوزات جنسی و بدار آویختن های لحظه ای در کهریزک و شوک الکتریکی به بدن خیس و عریان زنان! که توسط یک نماینده مجلس  افشا شد به صدر اخبار مردم و رسانه ها بدل شد. جمعی از قضات دادگستری تهران اعلام کردند وقایع افشاشده در کهریزک این بازداشتگاه را به کانون توجه جهانیان بدل نموده و شدت خشونت و شکنجه های صورت گرفته نسبت به بازداشت شدگان اخیر، بدان حد بوده است که به گواه بسیاری از مراجع معزز شیعه، نه تنها وهن دین می باشد، که آبروئی نیز برای قاضی و قضا در نظام اسلامی باقی نگذاشته است. انتشار فیلم یکی از قربانیان تجاوز جنسی در زندان و گزارش تکان دهنده ی سردار علایی، از بلند پایه ترین فرماندهان سپاه، از شکنجه و چگونگی به شهادت رسیدن محسن روح الامینی (فرزند مشاور محسن رضایی)، خبرهایی از اوین و  شکنجه‌های قرون وسطایی در زندان جمهوری اسلامی به محور بحثها بدل شد. بیانیه ها و مصاحبه های رسمی متعدد از بزرگترین رسانه ها با تمرکز بر دو شیوه “تفتیش عقاید” و “اجبار بازداشت‌شدگان به اعترافات ساختگی درخصوص مسائل اخلاقی” پخش شد. از رفتارهای شنیع و ضد شرعی و غیرقانونی و ضد اخلاقی ماموران امنیتی و انتظامی در تجاوز به حریمهای خصوصی پرده برداشته شد و گزارشگر سازمان ملل رسما اعلام کرد که درباره شکنجه و تجاوز شکایت‌هایی (بیش از 300 مورد مستند و زنده) دریافت کرده‌ایم و از دولت ایران خواست تا به شکایات رسیدگی کند. ناگهان و طی زمانی کوتاه هزاران رسانه و کارشناس و گزارشگر و دهها مسئول مملکتی اقدام به طرح و تحلیل و ارائه سند این جنایتهای به ظاهر خاموش کردند. صدها برنامه تلویزیونی و مصاحبه و فیلم درباره این موضوعات ساخته و منتشر شد. بارها طی مدت دو سال برخورد دایره مذاهب تکرار شد که ایلیا در همۀ این ماهها تحت شدیدترین فشارها و شکنجه های روحی و روانی برای انکار گذشته، انکار حقایق و انکار کارهای بزرگی که طی پانزده سال گذشته توسط او و حرکت او به وجود آمده قرار داشته.  او را نزديك به یکسال در زندان 209 به دور از چشم زندانبانان تحت پيچيده ترين، مخوف ترين و عجيب ترين شكنجه ها قرار دادند. کمی بعد اخبار تکان دهنده ای پس از دستگیری سران جناح اصلاح طلب به گوش رسید. دستگيري فعالان سياسي از روي ويلچر و از ICU، خبر بستری شدن احمد زیدآبادی و فیض‌الله عرب‌سرخی دو تن از فعالان سیاسی بازداشت‌شده در بیمارستان و انتشار گزارشی از زیدآبادی  که 35  روز را در فضایی شبیه یک قبر بوده، خبر زیر سرم بودن چند روزه رمضان‌زاده و حال نامساعد او که در آخرین تماسش با منزل، به سختی صحبت می کرده و صدای بسیار ضعیفی داشته بخشی از این اخبار تکان دهنده بود. فشارهای شدید بر عبدالله مومنی که تصریح کرد در زندان انفرادی و زیر فشار شدید بازجویی است نیز به اخبار اضافه شد. چندی بعد همسر او خبر داد که مومنی قدرت تکلم و حرکت را از دست داده. همسر ابطحی نیز اعلام کرد  بعد از 43 روز او حدود 18 کیلو وزن کم کرده‌ و ‌گفته چند روزی است که قرصی را به من می‌دهند که من را از جار و جنجال و هیاهوی این دنیا فارغ کرده است. خانواده حجاریان نگران وخیم تر شدن وضع تنفسی او بودند. مقاومت فیض الله عرب سرخی برای حضور در دادگاه موجب مجروح شدن شدید او و انتقالش به بیمارستان شد. اعلام شد که بر اثر شکنجه های شدید تیم بازجویی آقای تاج زاده در بیمارستان بستری شده و کلیه هایش به واسطه تحمل ضربات سنگین کابل به شدت آسیب دیده است. پس از این برخوردها برخی مسئولان نظام به مقایسه رفتار ماموران امنیتی با ساواک پرداختند و رفتار ماموران ساواک را انسانی تر و محترمانه توصیف کردند. حتی بخش هایی از خاطرات شکنجه های ساواک این افراد منتشر شد که به مقایسه با شکنجه‌های اخیر پرداخته بود. آنگلا مرکل، حوادث ایران را مشابه برخورد “اشتاتزی” (پلیس مخفی آلمان شرقی) توصیف کرد. در ادامه این امواج سهمگین و مرگ آور اسناد سی ساله بیرون می ریخت و قربانیان سالها پیش هم به شهادت در محضر افکار عمومی جهان آمده بودند. ماجراي زندان بنياد شهيد افشا شد و بازجویی ها از همسر سعید امامی و موارد مشابه دوباره زنده شد اما این بار بسیار شدیدتر و وسیع تر. طبق نظر کارشناسان ارزش افشاگری ها و مستندات ارائه شده بيشتر از اين جهت بود كه افشاگران به عنوان برخی از اركان نظام جمهوري و دولتمرداني صاحب لباس ديني و اعتبار هستند. برخی مسئولان نظام اعلام کردند اتفاقی در زندان‌ها رخ داده است که حتی اگر يک مورد نيز صحت داشته باشد، فاجعه ‌ای است برای جمهوری اسلامی که روی بسياری از حکومت‌های ديکتاتور از جمله رژيم ستمشاهی را سفيد خواهد کرد و در واقع حُکم آتشی را دارد که بر خرمن انقلاب افتاده و مسئوليت آن هم متوجۀ همۀ مقامات است. همزمان در رسانه های رسمی و از طرف مسئولان حکومتی اعلام شد که قربانيان تجاوزهای جنسی حاضرند در مجلس صحبت کنند، و رسما توسط حزب روحانیون مبارز و معاون سابق رئيس جمهوری ايران تاکید شد که اصل قضيه قطعی و اثبات شده و گزارش آن برای مقامات رفته است. همان زمان فروش ابزار شکنجه به ایران توسط شرکت‌های آلمانی افشا گردید. طی این مدت هر چیزی انکار و تکذیب شد با اسناد محکم روبرو شد. افشای اسناد کشتار زندانیان و دفن پنهانی و دسته جمعی افراد، اسناد شکنجه ها و تجاوزها و شاهدان و قربانیان و همینطور افشای روشهای سند سازی و مدرک سازی بخشی از این واکنش ها بود.  تلاش حاميان دولت براي ممانعت از قرائت گزارش كميته حقيقت ياب در مجلس بی فایده می نمود چرا که همه چیز در قوی ترین رسانه ها و بلندگوهای جهانی فریاد می شد و نمایندگان مجلس و برخی مسئولان رده بالای نظام افشاکننده و ارائه کننده اسناد بودند. یکی از اعضای بلندپایه شورای عالی قضایی نیز خطاب به رئیس قوه قضاییه گفت اتفاقات رخ داده در قوه قضاییه در حوادث اخیر، لکه ننگی برای شماست که دامن ما را هم گرفته است. وقایع، حیرت آور و غیرقابل باور بودند اما همه رخ داده بود. مانند آتشفشانی خاموش که ناگهان بر اثر ضربه و زلزله ای سخت تکان خورده و موادی سوزاننده و مخرب را به هر سو پرتاب می کرد.
این رخدادها هشدارهای ایلیا به بازجویان را برایمان زنده می کرد که « مطمئناً شهادتها و مستنداتي که از طرف هزاران نفر ارائه مي شود می‏تواند زلزله اي بزرگ در حيطه افکار و اعتقادات بوجود آورد و بقول خودتان حتي اگر دادگاه بسته و امنيتي هم تشکيل دهيد و اجازۀ حضور هزاران شاهد و ارائه ی صدها سند زنده و قطعي را ندهيد، اينها از راههاي ديگر به جهان و مردم جهان ارائه مي شوند….»
ایران در طوفان حملات رسانه ای
در طول بیش از سه سال بسیج رسانه ای دایره مذاهب برای ترور شخصیت ایلیا و جمعیت ال یاسین با بهره گیری از توان قابل توجه خود در حالی صورت گرفت که مجوز تک تک نشریات این جمعیت لغو و حتی وبلاگها و سایتهای مربوطه هم فیلتر شد تا به قول خودشان همه درها را ببندند و راهی برای حق گویی باز نگذارند. اما طی مدت کوتاهی و در کمتر از 3 ماه همه رسانه های دنیا بر علیه حکومت اسلامی هجومی بی سابقه و همه جانبه را آغاز کردند. شب اول دستگیری استاد ایلیا مصادف شد با راه اندازی شبکه بی بی سی فارسی که بعد از چند ماه به یکی از اصلی ترین پوشش دهنده های وقایع ایران بدل شد. هم زمان تعداد زیادی از رسانه های خارجی به نقد و انعکاس های خبری جهت دار پرداختند و با صرف هزینه های بالا و افزایش ساعات و تعداد برنامه های مرتبط با ایران به جنگ رسانه ای پرحجمی علیه نظام ایران دست زدند. با موضع گيري دهها رسانه و شبكۀ ماهواره اي و راديويي و تلويزيوني و دهها هزار سايت و وبلاگ بر ضد حكومت، بسرعت به ياد برنامه هاي تلويزيوني، راديويي و رسانه اي دايرۀ مذاهب بر ضد معلم بزرگ، ايليا مي افتاديم و نيز پاسخ هميشگي او كه «خدا با من است…» از نظر ما این وقایع بهم ارتباط مستقیمی داشت و پاسخی طبیعی اما متقابل محسوب می شد که ارتباطی هم با برنامه های مدافعان استاد نداشت و از طرف هیچکدام از گروههای حمایتی نبود. این پاسخ متقابلِ خود به خودی از زاویه دیگری هم رخ داد. در پروژه تخریب شخصیت استاد رسانه های شاخصی بودند که نقش های اصلی را بازی کردند. رسانه هایی چون صدا و سیما، روزنامه های دولتی و پرتیراژی مثل جام جم و کیهان و خبرگزاری های متعدد مانند فارس، برنانیوز و …. تخریب بنیادی و کوبنده این رسانه ها که به بی اعتباری آنها می رسید آن هم در یک زمان کوتاه در مورد چند رسانه بزرگ دولتی مانند رسانه ملی یا روزنامه کیهان تقریبا سابقه نداشت. افشاگری ها علیه روزنامه کیهان یکی از هدفگیری های دقیق بود. روزنامه ای که به دلیل حضور نماینده رهبری تا سالها قبل مورد حملات جدی قرار نگرفته نبود ناگهان به شکل بی سابقه ای به تحریف، توهین، هتك حرمت مراجع عظام تقليد و روشنفكران برجسته ديني و مديران خادم ملت و جعل و… متهم شد و بنگاه دروغ پراكني و پايگاه ترويج خشونت، تفرقه و فرقه‌گرايي نام گرفت. مدیر مسئول آن دوست سعيد امامي و دارای سوابق ضدانقلابی و شبیه به خوارج لقب گرفت که اقدام به پرونده سازی علیه افراد می کند. جریان مستقل دیگری از اقدامات تخريبي كيهان به شدت انتقاد کرد و با اشاره به روند نامناسب كيهان در وارونه کردن واقعيت‌ها تهديد نمود، چنانچه كيهان اين رويه را تغيير ندهد، ناچار  برخي اسناد را كه در دل صندوقچه تاريخ نگه داشته است، بيرون آورده و  منتشر مي‌نمايند. کمی بعد خبر شکایت دهها چهره فرهنگی و سیاسی از کیهان به خبر بازجویی سه ساعته از مدیر مسئول آن گره خورد و شایعه توقیف موقت آن پیچید. رسانه بعدی رسانه ملی یعنی صدا و سیما بود که مورد انتقادات متعدد قرار گرفت. حتی افراد بی طرف هم از عملکرد آن شدیدا انتقاد کردند و رفتار صدا و سیما را هیزم‏کشی آتش و یکسویه و گزینشی تعبیر کردند و به آن عنوان «کیهان صوتی و تصویری» دادند! خبرگزاری فارس هم از رسانه های پیشتاز در تخریب ایلیا بود. طی این مدت تعداد گافها و اخبار جعلی این خبرگزاری دولتی به جایی رسید که گزارش شد دروغهای خبرگزاری فارس صدای دفتر رهبری را هم در آورد. مطالب این خبرگزاری با اطلاعیه های پشت سر هم که تاکید داشتند این اخبار ضمن آن که منبع معتبر و مشخصی ندارد از اساس کذب است و اقدامی غیراخلاقی و مغرضانه می‌باشد، قویاً و صریحاً تکذیب و بی اعتبار می شد. مقامات عالی قضایی هم از جعل اخبار توسط این خبرگزاری ابراز شگفتی کردند و از این‌که افرادی به خود اجازه تشکیل پرونده و صدور حکم و جعل از طرف دستگاه قضایی را می‌دهند اظهار تعجب نمودند. این روند تا آنجا ادامه یافت که مجمع تشخيص مصلحت در واكنش به اخبار كذب رسانه هاي دولت، هشدار داد که موضوعات مهم و اساسی مانند مذاکرات هسته‌ای دستمایۀ بازی تبلیغاتی شده و برای دفاع از منافع ملی کشور مجبور به افشاگری و چاپ اسنادی است که حقایق را روشن خواهد کرد و مردم در خواهند یافت که چه هزینه‌ای را بابت بی‌کفایتی‌های برخی مسوولان در سال‌های اخیر پرداخته‌اند. بارها اعلام شد که طی روزهای بحرانی صدا و سیما، خبرگزاری های دولتی، برخی روزنامه های دولتی و سایت های اینترنتی وابسته به دولت و روزنامه کیهان، بخش عمده ای از فضای خود را به وارونه جلوه دادن آنچه قبل، حین و پس از برگزاری دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران رخ داد، اختصاص داده اند. آنها متهم شدند که با اتکاء به امکاناتی که متعلق به عموم مردم است در راستای منافع گروهی خود بی پروا به دروغ گویی و پرونده سازی برای دیگران و پنهان کاری ادامه می دهند و هر بار كه اين اخبار را مي ديديم و مي شنيديم به يادمان مي آمد حملات روزنامۀ كيهان و جمهوري اسلامي و صداوسيما بر عليه ایلیا. تحلیل روشها و اقدامات دستگاههای امنیتی و قضایی در اکثر رسانه های بزرگ دنیا به موضوع روز بدل شد و به عنوان مثال فیگارو با مقالاتی درباره تواب سازی، سی اِن اِن با مستندی در باره دادگاه فله ای متهمان و اعترافات آنها، روزنامه گاردين با تهیه گزارش های تكان دهنده و تایمز با ارائه شهادت جزئی و مستند شاهدی زنده بخشهایی از این سیل های بی امان رسانه ای را تدارک دیدند. بر اساس گفته کارشناسان ایران در صدر اخبار جهان قرار گرفت و هر روز از زندان و دادگاه این کشور اخباری به گوش عالم رسید که هرگز با رافت اسلامی و عدالت علوی و سایر شعارهایی که روزگاری نظام به آنها مفتخر بود سازگاری نداشت. به قول یک روزنامه نگار عنوان درشت روزنامه های جهان حکایت غریب مسلمانانی شد که در ایران به زور شکنجه و تجاوز اعتراف به نامسلمانی می کنند. کارشناسان تصریح کردند که این افشاگری ها و شهادتها آبروي نظام را حتي نزد مومنان به نظام بر باد داد. این مطالب به صورتي گسترده در منطقه توسط رسانه هايي نظير العربيه، الجزيره و ام بي سي پخش شد و بعضي از دولتهای عربی از این رخدادها استفاده کردند تا ثابت كنند نظام ايران هيچ ارتباطي با اسلام ندارد. در حرکت حیرت انگیز دیگری رسانه های داخلی علیه خودی ها دست به ترور شخصیت و جنگ رسانه ای زدند و برنامه های رسانه هایی چون صدا و سیما و کیهان و رجانیوز برای تخریب افراد از هیچ اتهامی فروگذار نکردند از متهم کردن آقای موسوی به ترور شهید آیت تا تخریب دولت و رئیس جمهور و سایر ارکان و مقاماتی چون آیت الله هاشمی.
این وقایع به شدت یادآور این کلام ایلیا به دایره مذاهب در زندان بود که « شما اگر مرا هم بتوانيد خاموش کنيد، خدا را نمي توانيد، عدالت را نمي توانيد، حقيقت را نمي توانيد و انسانهاي با ايمان و عدالت خواه را و مردم جهان را نمي توانيد. مطمئن باشيد هزاران نفر در آيندۀ نزديک شما را نقد خواهند کرد و زير سؤال خواهند برد. همان کاري را که شما با من مي کرديد هزاران بار شديدتر از آن را خدا و خداخواهان با شما خواهند کرد. شما تجسم ظلم و نامردي و دروغ هستيد و مطمئناً ظلم و دروغ پايدار نمي ماند و دير يا زود خواهيد ديد حقيقت از هر سو بر شما هجوم مي آورد. »
فیلمهای اعتراف ، حقه بی اعتبار
ایلیا پس از آزادی از دور اول بازداشت در نامه ای (در تابستان 87) به رهبری می نویسد : «همزمان با خونريزي هاي شديد و بالا آوردن خون كه بيش از پنج ماه طول كشيد و آنها اصرار داشتند كه آن را مخفي كنم، از طرف شما، از طرف حاكميت اسلامي، از طرف ولي امر مسلمين به من گفتند كه بايد فيلمي ضبط كني و متن فيلم را بارها به من ديكته كردند و بارها ماكت آزمايشي خواستند… بايد به مردم بگويم دروغ گفته ام و انحراف داشته ام.» او در مستندات بازجویی ها و در نامه ای دیگر به رهبری می گوید که «فيلم را در اين شرايط ضبط کرديم. من مدام تاکيدم بر اين بود که شما اسم حکومت و حاکميت اسلامي را به ميان کشيده ايد. اسلام و امام زمان را گرو گذاشته ايد و آنها مدام تکرار مي کردند که اين فقط يک تضمين و يک چک سفيد است…در فيلم چيز خاصي نگفتم. روالي را تعريف کردم که در همه اين سالها هم گفته بودم…. در اين حين به آنها گفتم که مبادا از اين فيلم بصورت تکه برداري شده و طور ديگري استفاده کنيد که در اين صورت کل اسلام، حکومت اسلامي، حاکميت اسلامي و امام زمان را زير سوال مي بريد چون همه اين کارها هم با آن نام و عنوان و در آن جايگاه داشت انجام مي شد. و آنها باز هم قسم خوردند که مونتاژ و چنين استفاده اي نمي کنيم. قسم ها عموماً قسم هاي جلاله بود (والله،‌ بالله،…)…» مدتی بعد طی اخبار موثق و مطالب مطرح شده در یکی از نامه ها به رهبری افشا شد که در دور دوم بازداشت ایلیا دوباره موضوع دادن چک سفید به نظام مطرح شده اما این بار با حکم رهبری وحکم مقام عالی قضایی (آیت الله شاهرودی) و طبق این حکم های حکومتی به ایلیا گفته شد که باید دیکته شکنجه گران را تکرار کند و جواب سئوالات را جلوی دوربین بدهد آنهم به شکلی که جوابها تامین کننده نظر حکومت باشد. بازجویان صراحتا گفتند حکومت اراده کرده ایلیا را نابود کند و باید به حکم قانون همکاری کند. طی این نامه از زبان ایلیا عنوان می شود که 25 جلسه شكنجه فيزیکی و روانی باعث نشد دیکته آنها را تکرار کنم اما به واسطه حکم قانون انجام دادم.
پس از دستگیری های گسترده مجموعه ای از مسئولان و سران احزاب مختلف، درست در زمانی که احتمال تهیه و انتشار فیلمهای مونتاژ و ساختگي و توافقي اعترافات ( «چك سفيد به حكومت اسلامي، چك سفيد به ولي امر مسلمين» عبارتي كه مسئولان پرونده بارها و بارها در طول بازجويي ها تكرار كردند) در مورد استاد ایلیا و شاگردان زندانی ایشان به بالاترین حد رسید، اعترافات تلویزیونی به موضوع محوری رسانه ها و گفتگوها بدل شد. بلافاصله بعد از بازداشتهای معترضان به نتایج انتخابات موضوع اعترافات شدت گرفت که واکنش ها در برابر آن بسیار وسیع و شدید بود. ناگهان و طی یک زمان فشرده حجم بالایی از برنامه های شبکه ها و رسانه ها وکارشناسان به شکل متمرکز به فیلمهای اعتراف پرداخت تا جایی که حتی عفو بین الملل در مورد آن بیانیه صادر کرد، چند حزب سیاسی و رسانه معتبر به شکل رسمی نسبت به پیامدهای «پروژه اعتراف گیری» هشدار دادند و تصریح کردند هرگونه اعترافی که در زندان، تحت فشار از بازداشت شدگان گرفته شود قانونی و قابل استناد نبوده و اين شيوه نخ نما شده است. به عنوان نمونه طی یک هفته یکی از برنامه های تحلیلی تلویزیون صدای امریکا به بحث اعترافات تلویزیونی، حضور و شهادت شاهدان و قربانیان شاخص این پروژه امنیتی و مرور وقایع گذشته بر آنها طی مدت بازداشت و تحلیل و بررسی درجه بی اعتباری و کذب بودن محصولات آن اختصاص یافت. اندکی بعد خبر اعترافات تکان دهنده سران یکی از جناح های شاخص منتشر شد که عبارت «اعترافات اشک آلود» در آن قابل تامل بود. همان زمان اخبار مبنی بر خورانده شدن داروهای روانگردان و شکنجه و تهدید و اعمال فشار در مورد این افراد شدت گرفت. مشروح اعترافات نماینده چند رسانه بزرگ خارجی در ایران در مورد محرز بودن جاسوسي خبرنگاران خارجي نیز در حالی منتشر شد که رکسانا صابری (خبرنگار بازداشت شده تبعه امریکا) که با همین اتهام دستگیر شده بود پس از خروج از ایران طی کنفرانس های خبری به افشای موضوع اعترافات اجباری می پرداخت. شبکه جهانی سی ان ان به تهیه و انتشار مستندی دست زد که طی آن اعترافات تلویزیونی پخش شده در ایران با روش های استالین مقایسه می شد. امام جمعه موقت تهران (آقای جنتی) از پخش احتمالي اعترافات بازداشت شدگان تحولات اخير خبر داد و همزمان یکی از مراجع بلندپایه قم (آیت الله صانعی) اعلام نمود که بر همه واضح است اين اعترافات حداقل به علت زنداني بودن متهمين و شرايط خاص آنها از نظر شرعي، قانوني و عقلائي هيچ گونه ارزشي نداشته و ندارد. آیت الله بیات اظهار کرد تنها اقراری اعتبار دارد كه چهار مرتبه و بدون فشار، تطميع، تهديد و اجبار باشد و آيت اله منتظري در اعتراض به برگزاري دادگاهها و اعترافات تلویزیون اعتراف‌گیری‌های پخش شده را دروغ، خلاف‏ ‏واقع و فاقد حجت شرعی دانست و با انتقاد از کارهایی که باعث می‌شود رهبران ایران با استالین و صدام مقایسه شوند، هشدار داد که این‌گونه اقدامات بی‌اعتمادى مردم و خشم و عصيان‏ ‏آنان را بيش از پيش در پى دارد و بحران كنونى جمهورى اسلامى را‏ ‏عميق‌تر خواهد كرد و جايگاه آن را در دنيا ضعيف تر از پيش مىسازد. آیت الله صانعی پیام داد که همه کساني که در اعتراف گیری دخيل بوده اند مستوجب عذاب افترا و تضييع آبروی مردم هستند و دبيركل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي گفت اعتراف‌گيري از فعالان سياسي ضربه بزرگي به پويندگي نظام خواهد زد. واکنش های بین المللی نیز در خور توجه بود. کوشنر(وزیر خارجه فرانسه ) اعلام کرد که «اعترافات» تحت فشار گرفته شده است و انگستان و امریکا هر دو به شدت به این اقدام اعتراض نمودند. عفو بین‌الملل اعلام کرد اعترافات تلویزیونی، شیوه وحشتناک نیروهای امنیتی برای ساکت کردن همیشگی رهبران سیاسی ایران است. رسانه های بین المللی پر شد از افرادی که قربانیان قبلی این پروژه بودند. علی افشاری، از رهبران یک جریان اصلی دانشجویی در دهه 70 بود که در سال 1380، تحت فشار بازجویان، فیلم اعترافات تلویزیونی را ضبط کرد و مصاحبه او از تلویزیون در آن زمان پخش شد.وی پس از آزادی، اعترافات را ناشی از فشار و شکنجه اعلام نموده و آنرا فاقد اعتبار خواند. در بررسی حقوقی پیرامون فیلم اعترافات آقای بروجردی مطرح شد كه اگر آقای بروجردی طبق خواست وزارت اطلاعات اعتراف كرده است پس باید ایشان را آزاد نمایند و اگر هم ایشان ابراز پشیمانی نکرده است پس فیلمها و مطالبی كه تحت عنوان اعترافات از ایشان منتشر شده است، چیست؟! بسیاری از روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و اجتماعی به طنز شروع به اعترافات پیش از موعد کردند تا بی اعتباری این شیوه را عملا نشان دهند. اعترافات متهمان نیز با اعتراف و انکار عمار یاسر بر اثر شکنجه ها مقایسه شد.
آنچه در میان اکثر شهادتها و گزارشهای مستند از مراجع مختلف تکرار می شد این بود که بازجویان در اعتراض افراد به اقدامات غیرقانونی و ضدشرعی ماموران به صراحت اعلام می کردند که این دستور مستقیم رهبری است و حتی ادعا می نمودند ما برای این کارهای خلاف… از آقا و سایر مراجع حکم شرعی داریم و حتی عنوان شد که ایشان شخصا به تعیین بازجوها و … برای افراد حساس دست می زنند. این ادعاها در زمان قتلهای زنجیره ای هم تکرار شده بود اما این وسعت و شدت مانور رسانه ای روی این موضوع بی سابقه بود.
یکی از درخواستها و تاکیدات بازجویان از ایلیا تقاضای عفو از رهبری بود. همزمان با انتشار اعترافات که رسانه ها بر بی اعتباری و تحت فشار بودن آنها تاکید می کردند این درخواست در آنها نیز طرح می شد و این روش نیز با افشای تقاضای عفو های زندانیان سیاسی سابق در رژیم پهلوی از شاه (که امروز چهره های سرشناس سیاسی بودند) مقایسه می شد.
طی بازجویی ها مکرر از ایلیا خواسته شد تا دربارۀ خصوصی ترین مسائل زندگی مردم مخصوصاً مسائل جنسی آنها جواب دهد. هم زمان با افشاگری ها یکی از نقاط محوری حرفها روی فشار به متهمان برای اقرار نادرست به مسائل خلاف اخلاق دور می زد. اجبار به اعترافات اخلاقی طی شهادت و گزارشهای قربانیان وقایع اخیر و موارد سابق طی سی سال گذشته یکی از محورهای اصلی بود. در یک اطلاعیه رسمی اعلام شد خبرهای رسیده حاکی است که بخش عمده‌ ای از دستگیری زنان محترم و متعهد سیاسی تنها و تنها بدین منظور انجام شده است تا با فشار طاقت فرسای روحی و جسمی به حریم خصوصی و خانوادگی آنها، آنان را مجبور به اعتراف اخلاقی علیه خود و افراد دیگر کنند.
طی این مدت انواعی از فیلمهای تخریبی مستند یا مونتاژی نیز علیه مقامات نظام منتشر شد.در یکی از این مستندات صحنه هایی از پا بوسی رهبری توسط یکی از فقهای قم (آیت الله مصباح یزدی) منتشر شد. پس از این رخداد علاوه بر اینکه ایشان صحت فیلم را مورد تایید قرار داد با وجود انتقادات و اعتراضهای مختلف از طرف دیگران، اعلام نمود که این اقدام عین توحید است. یکی از مقامات در حالی که تصریح می کرد فيلم منتشر شده او مونتاژ است ياد‌آور شد نبايد فراموش کنيم که همواره کيد و توطئه‌ها به خود کساني که اين توطئه‌ها را ترتيب داده‌اند، باز مي‌گردد. طی مدت زندان ایلیا علاوه بر مونتاژ فیلم، خبر جعل خط ایشان هم رسیده بود. پخش گسترده یک دستخط نسبت داده شده به یکی از فرماندهان سپاه و نماینده ولی فقیه در سپاه در شبکه اینترنت، به متشنج کردن فضا انجامید و جناح مقابل به استفاده از  تاكتيك جعل سند متهم شد. اخبار جعل و تقلب و شبهه دار بودن اقدامات و سوابق طی چند هفته به اوج خود رسید.
همین وضعیت در مورد دادگاه هم تکرار شد. هر بار که صحبت از قانون و دادگاه در پرونده ایلیا به میان می آمد دایره مذاهب مدعی می شد که “ما قاضي را جهت مي دهيم. ما شاه هستيم و قوه شاه غلام. نمي گذاريم كه دادگاه پر سر و صدايي تشكيل شود.” بلافاصله بعد از برگزاری اولین دادگاه متهمان به اغتشاش، عکس العملهای کوبنده و شدیدی از طرف مراجع مختلف رخ داد. رسانه های بین المللی اعلام کردند دادگاههای زنجیره ای متهمان که جهان را محو نحوه مشابهت این دادگاه با دادگاههایی که پیش از این تاریخ به خود دیده بود ساخت و هر روز انگشت حیرت به دهان می ماندند که چگونه جمهوری اسلامی از سیاسیون رده بالای کشورش اعتراف به براندازی می گیرد و از بنیانگذاران انقلاب ۵۷، بعد از سی سال اقرار به انقلاب مخملی می گیرد؟ در برنامه های متعدد  مقایسه با دادگاههای استالین انجام شد و به عنوان نمونه مستند سازی در سی ان ان فیلمی مستند در این مورد تهیه و منتشر کرد. نقدها و اعتراضات داخلی و خارجی بر این برگزاری و اعتراضات حقوقی به دادگاه از داخل و خارج شدت گرفت. و به عنوان نمونه جمعی از قضات دادگستری استان تهران در نامه شدیداللحنی به هاشمی شاهرودی با انتقاد از «دادگاه نمایشی- فرمایشی» و «محاکمه فله‌ای شهروندان» که به گفته آنها «مایه شرمساری بسیاری از قضات شریف این مرز و بوم» شده اعلام کردند که  ویرانه آقای یزدی به «زمین موات» تبدیل شده.
ما هنوز پاسخ منطقی و تایید شده ای برای این سوالات نیافته ایم که این وقایع با این قرینه های بسیار دقیق چطور قابل توضیح هستند؟ آیا اینها گوشه هایی از شهادت خدا و محکومیت جهانی وعده داده شده اند؟
ریزش کوهها
هشدارها درباره شهادت خداوند و حضور و پشتیبانی او ابعاد عظیمتری داشت. همانطور که در قسمت پیشین اشاره شد پیش از دستگیری استاد و شروع برخوردها توسط دایره مذاهب، ایشان چند جا این موضوع را طرح کرده بودند که هر کاری که حکومت با ایشان و پیروانشان انجام دهد، همان کار را جهان با آنها می کند. با این تفاوت که آنها با دروغ و حقه برخورد می کنند اما جهان با راستی و درستی این برخورد را با آنها خواهد کرد. و به صراحت به دایره مذاهب تاکید شده بود که «كاري كه شما با من مي كنيد خداوند هزاران بار شديدتر با شما انجام مي دهد». یکی از کسانی هم که با ایشان در زندان بود، همین مطلب را در فیلم خود تعریف کرد و اشاره می کرد که استاد [ایلیا] در زندان [هم] این حرف را گفته است. در طی آن مدت [و تا پیش از دستگیری مجدد] ردگیری برخی اتفاقات ما را به این سمت می برد که حتماً فلان اتفاق ربطی به موضوع دارد اما چون در صحبت های بعدی، ایشان این مسئله را تأیید نکرده بودند و نظری دربارة آن ندادند تصمیم گرفتیم در اعلام موضع رسمي، فرض را بر اين بگيريم كه اين اتفاقات تصادفي باشد، با اینکه همان زمان هم مطمئن بودیم که روند این وقایع یک اتفاق طبیعی و واکنش متقابل است و آن را واکنش دوستان خودمان نمی دانستیم اما این دو را در ارتباط با هم می دانستیم که بر طبق همان اصل واکنش جهانی رخ می دهد.
بعد از اشاره به این موضوع و انتشار بخش اول این مطلب، واکنش هایی از سوی دایره مذاهب داده شد که همگی حاوی تهدید و خط و نشان یا تمسخر و تحقیر بود. با این حال نگاهی گذرا به وقایع چند ماهه اخیر و ردیابی امتداد وقایع که حتی نیاز به بررسی و گزینش اخبار هم نداشت به ما نشان داد که واکنش ها بسیار روشن تر، واضح تر و دقیق تر و در عین حال شدیدتر و گسترده تر شده اند. ما دوباره با این سوال مواجه شدیم که آیا این تعدد و تقارن های دقیق می تواند اتفاقی و تصادفی باشد؟ با اینکه این موضوع را به دلیل واکنش های استاد که همان عدم تایید و نظر ندادن بود، در حد یک مسئلة ذهنی و درونی محدود کرده بودیم اما این بار و به ویژه پس از دستگیری مجدد استاد آنقدر اتفاقات متعدد، دقیق و واضح بود که نمی توانستیم از ارتباط غیرقابل انکار آنها با هم به سادگی بگذریم. در هر مورد واکنش ها تعدد بالایی داشت و از چند زاویه رخ داده بود. شدت واکنش ها، موازی و تصاعدی بودن پاسخ ها، انعکاس در وسعت جهانی، دقیق، متقارن و منطبق بودن، چند وجهی، دامنه دار و عمیق بودن پیامدها، وقوع در بهترین زمان و مهیب بودن و برخورداری از کیفیت بالا، حیرت انگیز و مبهوت کننده بود. این بار یکی از بزرگترین مراجع تشیع و بزرگان دینی صاحب کرامت (آيت الله العظمي بهجت) فوت کرد و این ضایعه بزرگ و فقدان عظیم درست مصادف شد با تمدید مجدد بازداشت استاد برای ماندن در انفرادی و شرايط شكنجه که حبس ایشان را به شش ماه انفرادي می رساند. بار قبل، توأم با زنداني و شكنجه شدن ايشان، چهار تن از مجتهدين فوت كردند و فوت حضرت آيت الله العظمي بهجت خاطرات تازه اي را در ذهن تجديد كرد اما این تازه شروع وقایع بود.
سنگ باران ابابیل وار
پس از دستگیری مجدداً اتهامات، انتسابها و تخریبهای گوناگونی به منظور ترور شخصیت استاد، به صور مختلف از جلسات احضار شاگردان گرفته تا رسانه ها طرح شد. بعضی از این انگها و برچسبها عمومی بود و معمولا به دگراندیشان و هر جریان فکری متفاوت زده می شد اما برخی از آنها اختصاصی و ویژه بود و معمولا سابقه انتساب آن به افراد کمتر دیده می شد چه رسد به اینکه به مسئولان عالی رتبه نظام زده شود اما طی زمانی کوتاه اعضا و حامیان جناح های مختلف در نظام شروع به تخریب و توهین تبلیغاتی کرده و یکدیگر را متهم به استفاده از حربه های تخریبی کردند. انتساب “مدعی دروغین بودن” یکی از آن برچسب های ویژه است که کاملا راهبردی نیز مورد استفاده قرار می گیرد و بارها در مورد ایلیا تکرار شد. مدعي خدا بودن و ادعاي الوهيت و بعدها،‌ اتهام دروغ ادعاي نبوت يكي از نسبتهاي دروغي بود كه بارها از طريق دايرۀ مذاهب در بارۀ استاد مطرح شد. اما اين بار و به طرزي دور از انتظار رسانه ها مطالبی را منتشر کردند که برخی چهره های شناخته شده نظام، رئیس دولت (آقای احمدی نژاد) را به عنوان مدعی دروغین امام زمانی متهم و پیش بینی می کردند که بعيد نيست ایشان امر برايش مشتبه شود و خود را امام زمان بداند! برچسبهای ویژه بعدی هم یکی پس از دیگری شنیده شد. حامیان دو تن از نامزدها درباره «دجال» بودن دیگری مطالبی را منتشر کردند و جالب تر آنکه هر دو طرف با اتکا به روایات و نشانه ها این ادعا را طرح می کردند! با شنيدن اين كلمه قسمتي از متن بازجويي هاي ايليا در سال 1386 به ياد مي آمد كه بازجو او را دجال و البته مكرراً شيطان خطاب مي كرد. بعداً هم اين موضوع بصورت يك مقاله منتشر شد. اما تبليغاتي كه دايرۀ مذاهب در دو سال گذشته بر ضد ايليا به راه انداخته است مخاطبان و پذيرندگان آنها تعداد بسيار معدودي از همفكران و همكاران دايرۀ مذاهب بودند در حالي كه تبليغات مخرب و كوبنده اي كه در بارۀ شخصيتهاي عالي جمهوري اسلامي و بلكه نظام جمهوري اسلامي مطرح مي شد داراي پوششي جهاني و از طريق دهها شبكۀ ماهواره اي، تلويزيوني، راديويي و رسانه هاي ديگر بود. واقعاً تفاوت اندازه ضربه ها مانند تفاوت اندازۀ يك سنگريزۀ كوچك با يك كوه بزرگ در حال ريزش بود.
اتهام «شیطان» بودن استاد كه طي دو سال گذشته مطرح شده بود، یکی از برچسبهای عجیب و نامتعارف بود که در حالت معمول بعید به نظر می رسد حتی دشمنان قسم خورده هم چنین اتهامی به یکدیگر وارد کنند اما اختلاف نظرهای گروههای مختلف به جایی رسید که حامیان جریان اصولگرا در رسانه ها اعلام کردند «هر پوشنده لباس دین» روحانی نیست، بلکه با «تشکیل صفوف، مشخص می‌شود که پیشگامان صف خدا و شیطان» چه کسانی هستند. آنها خود را حزب الله و طرف مقابل را حزب شیطان نامیدند که به فرموده خداوند در ظلمات به سر می‌برند! در اتهامات و بهتر بگوییم تهمتهای ریز و درشتی که برای تخریب ايليا به کار گرفته می شد اتهام یهودی بودن ایشان به دليل آنكه يك لقب ايشان رام الله (به معناي تسليم و خدمتگزار خداوند) است[1] و اين عبارت با شهر رام الله اشتباه گرفته شده بود، هم مدام تکرار می شد. بر اساس همين عبارت، آنها با عوام فريبي خاص خود استدلال مي كردند كه لابد ايليا با صحيونيستها هم ارتباط دارد. در کوران داغ افشاگری ها مستندات و اخباری در رسانه های داخلی منتشر شد که از یهودی زاده بودن یکی از
رهبران یک حزب اصلی و قدیمی (آقای عسگر اولادی تازه مسلمان) خبر می داد که فامیلی خود را تغییر داده است. مدت کوتاهی بعد نیز شنیده شد که رئیس جمهوری ایران از خانواده ای یهودی تبار بوده و این موضوع از طریق مدارک سازمان ثبت احوال قابل اثبات است. در حلقه بعدی و در مناظره هایی که میلیونها چشم شاهد آن بود طرفین یکدیگر را به دفاع از دیدگاههای هیتلر و نئونازی ها یا همسویی با اسرائیل و صحیونیسم متهم کردند. همین روال ادامه پیدا کرد و شدت یافت. زمانی که از طرف حزب مهندس باهنر به احمدی نژاد هشدار داده شد که كساني كه ابتدا به هر بهانه اي زاويه محدودي با علماي دين پيدا مي كنند سرانجام تشكيل هسته اي از فرقه هاي انحرافي را پايه مي گذارند و تحلیل هایی در طرح فرقه بودن حکومت و تحلیل شعار جانم فدای رهبر به عنوان دلیل مسلم فرقه ای بودن آن و تجدید شدن موضوع فرقه مصباحیه شنیده شد یادمان آمد که طرح اتهام بی اساس اما راهبردی فرقه به ال یاسین طی دو سال مکررا و با شدت اجرا می شد.
قوه مجریه طی مدارک مستند و شاهدان موثق، به ایجاد فساد سازمان یافته‌ و قوه قضائیه به کوتاهی در رسیدگی به پرونده های مربوطه متهم شد. در حالیکه خیانت و انتساب به ارتباط با خارج مدام توسط حامیان نامزدها مطرح می شد و اتهام براندازی و کودتا را به یکدیگر وارد می کردند، صدها سایت و رسانه خبری در کالبدشکافی این اتهامات، مقالات، میزگردها و مصاحبه های متعددی انتشار دادند. وارد کردن اتهام دزدی و پرونده سازی سکه رایج شد و سران نظام از رقمهای هنگفت ناپدید شده، رشوه های دریافت شده و پرونده های فساد مالی علیه هم و در رسانه ملی داد سخن دادند. افشای پرونده های مالی و مشخصات حسابهای شخصی مقامات بلندپایه در اینترنت هم تکه دیگری از این پازل شد. همه مدعیان از چند هزار صفحه سند، از شاهدان معتبر و از فیلمهای مستند گفتند و برخی را منتشر کردند. انتشار هزاران پیامک و ایمیل و جک تخریبی هم که چاشنی این آش زهرآلود بود. فقط در یک خبر اعلام شد که بیش از 5 میلیون سی دی تخریبی علیه یکی از کاندیداها پخش شده است. مقایسه سران نظام با افراد منفور مثل عمروعاص، معاویه، ابوسفیان، هیتلر و حتی ابن‌ ملجم‌ها و قطام‌ها بر سر زبانهای مردم کوچه بازار و گویندگان رسانه ها افتاد. دامنه توهینها و تخریبها به بالاترین مقامات کشیده شد. شعارهای مخرب، آتش زدن عکس ها و انتشار کاریکاتورهای موهن، دادن لقب هایی همچون فاشیسم اسلامی، خونخوار، فتنه گر و گشتاپوی اسلامی و… باعث شد در بهت و حیرت افکار عمومی ایران و جهان، بزرگان نظام از هر جناحی يكي پس از ديگري مورد اتهام و بي احترامي قرار گيرند، آن هم نه از طرف بیگانگان که از طرف خودی ها و هم دوشان خودشان. نیتها و عقاید اصلی زیر سوال رفت و به جای سوابق خدمتگزاری و ارزش های انقلاب صحبت از مافیای هفت‌سرِ ثروت اندوخته از بیت‌المال، انحراف، قدرت طلبی و فساد رونق گرفت. دامنه این وضع به جامعه نیز کشیده شد؛ رئيس دولت اصلاحات تحقير ملت را بزرگترين بداخلاقی دانست و خس و خاشاک خواندن مردم توسط رئیس جمهور سیلی از اعتراضات مردمی را در پی داشت که به دنبال آن اعتراض هنرمندان نیز در قالب ترانه و موسیقی و طومار و… به آن اضافه شد. وضعیت تا جایی بحرانی شد که یکی از مراجع بزرگ نسبت به فروپاشی اخلاقی هشدار جدی داد و دیگران از این شرایط به عنوان مرگ اخلاق یاد کردند و این اقدامات را غیردینی، غیراخلاقی و غیرقانونی شمردند. اتهام فساد، فرقه سازی، بدعت و براندازی همچون بارانهای اسیدی ویرانگر بر شخصیتهای عالی نظام بارید و سیلی ویرانگر جاری شد که برای ترمیم زخم هایش شاید هرگز فرصتي نباشد. انگ زدن ها تنها به بی اعتباری خود افراد نینجامید و طبق نظر تحلیلگران به فاش کردن اسرار حکومتی، بی اعتباری نظام و بی اعتمادی ملت منجر شد. کارشناسان امر هشدار دادند که بدون كنكاش در نيت آقایان و بدون قضاوت در مورد درستی یا نادرستی این ادعاها، براي همه زنگ خطري جدی به صدا درآمده است. طبق گفته تحلیل گران چنین القا و برداشت شد که قانون گريزي، مال اندوزي،  عافيت طلبي، خود تفسيري، و استفاده ابزاري از آرمان هاي انقلاب اسلامي شيوه متعارف چنان چهره ها و كارگزاراني بوده است. و دلسوزان انقلاب هشدار دادند که اگر چنين باوري در ذهن مردم باقي بماند و رنگ حقيقت بدان ممزوج گردد، بناي اعتماد به كارگزاران نظام را فرو خواهد ريخت. این اتهامات و انتسابات درست یا غلط با سند یا بی مدرک تنها طرحشان کافی بود تا این تصویر را از  ایران و نظام حکومتی آن در اذهان ایجاد کند. حاکمان شبیه به چوپانان گله ای بودند که ناگهان رنگ عوض کرده  و یکدیگر را به گرگ و چپاولگر بودن متهم می کردند و میان درگیری ها اسنادی از صدمه های جبران ناپذیری که به گوسفندان وارد کرده بودند را افشا می نمودند… حقیقتی هولناک و تلخ که ناجیان و خدمتگزاران ملت را به شیاد، شیطان، مافیا و فساد مجسم بدل می کرد.
در سال 86 طی یکی از نامه های ارسال شده به رهبری از طرف ایلیا عنوان شد که مأموريت ایلیا كه آنرا از جانب رهبری به او اعلام كرده اند بطور خلاصه اين است: حكومت اسلامي از تو مي خواهد كه كاري كني مردم درباره ات ترديد كنند و بدبين شوند. كاري كني كه شاگردانت انكارت كنند. بايد کاري کني که از اطرافت پراکنده شوند…. آیا این امواج مملو از تردید و بدبینی مردم به نظام و مسئولان ارشد می توانست ارتباطی با این درخواستها داشته باشد؟
تخریب و بی آبرویی و تقبیح استاد از اصلی ترین اهداف بود. بارها  ماموران دایره مذاهب به ایلیا گفتند تو را اعدام می‏كنيم اما نه آنطوري كه تصور می‏كني. مرحله به مرحله مي كشيم ات. اول اعدام اجتماعي ات می‏كنيم. آبرويت را مي بريم. بي اعتبارت می‏كنيم. ما ابزارهاي زيادي در اختيار داريم، صدها قلم به دست داريم، رسانه هاي زيادي با ما كار می‏كنند، ما تلويزيون و راديو داريم، كافي است در يك برنامۀ خبري ضايع ات كنيم يا چهار تا ميزگرد و برنامۀ تلويزيوني درست كنيم و البته در این راه از هیچ اقدامی هم فروگذار نکردند. توهین کردن به ایلیا یکی از روش های عمده تخریب بوده است. بارها طی تخریبهای رسانه ای وسیع به دروغ اعلام کردند ایشان دچار بیماری روانی بوده اند. گرچه هرگز مدرکی دال بر این ادعا ارائه نکردند و پاسخی به این سوالات ندادند که پس چطور چند صد نويسنده، مدرس، محقق و سخنران تربيت كرده اند؟ چطور دهها بيمار رواني را درمان كرده اند؟ چطور صدها محصول خلاق و بديع داشته اند؟ چطور بيش از دويست پروژۀ تحقيقاتي و مطالعاتي را برنامه ريزي و راهبرد كرده اند؟…در کمال ناباوری و در اقدامی بی سابقه و شوک کننده 120پزشک و استاد دانشگاه در ایران خواستار بررسي سلامت روانی مسئولان كليدي کشور شدند. کارشناسان متعدد روانشناسی و علوم اجتماعی و پزشکان به صراحت و در رسانه های بین المللی اعلام کردند که رئیس جمهور ایران را فاقد ثبات روانی، عقلانی و شخصیتی می دانند و بر اثبات ادعای خود و شرح انواع بیماری های بعضا حاد روانی نسبت داده شده، دهها مقاله علمی و کارشناسی ارائه نمودند. پس از افشاگری های آقای کروبی در مورد بازداشتگاهها نیز اخباری از قول پزشک ایشان دال بر داشتن اختلالات روانی منتشر شد که بعد از مدتی توسط عده ای دیگر از پزشکان رد شد. تحلیل گران معتقدند این اتهام واکنشی در برابر افشاگری ایشان بوده اما بعضی دیگر گفتند که اگر این ادعا صحت داشته باشد اقدام شورای نگهبان در تایید صلاحیت ایشان به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری به شدت زیر سوال می رود.
تمسخر اسامی و لقب سازی برای ایلیا یکی دیگر از روشها بود. آنها بارها تاکید کردند که ما بايد ایلیا را در بين مردم « لِه و بي آبرو » كنيم. طی اقدامی همه گیر و وسیع تعدادی زیادی از روزنامه نگاران و طنزنویسان در مطالب خود از نام احمدی نژاد استفاده نکردند بلکه برای توهین و تخریب آنرا به شکل اختصار مورد استفاده قرار دادند. اختصار کردن توهین آمیز نام رئیس جمهور و رهبر و دادستان تهران در سطح وسیع در متون و اینترنت به کار رفت. مورد حمله قرار گرفتن نمادهای نظام و انتشار کاریکاتورهای موهن از سران نظام و ارگانهای مختلف حجم بالایی از فضای اینترنت را به خود اختصاص داده و دست به دست می چرخید.
در روش ضداخلاقی دیگری دایره مذاهب برخی از عوامل خود را با تهدید وادار به توهین در حضور ایشان نمود. در نقطه مقابل و در حرکتی غیرقابل پیش بینی و به شدت تخریب کننده مقایسه روحانیت با خولی، شمر، فرعون، یزید و نمرود توسط خود روحانیت به تیتر رسانه ها بدل شد. بازجویان نظام جمهوری اسلامی توسط برخی اعضای نظام فرزندان ابلیس خوانده شدند و در یک مستند که در اینترنت نیز منتشر شد یکی از مراجع (آیت الله مجتبى شیرازی) در درس حوزه و در مقابل صدها دانشجو، رهبر ایران را انسانی بی‌غیرت، منافق، گرگی در لباس میش، کافر و ملحد، ناصبی، وحشی، بی ناموس و حیا معرفی کرد. آیت الله امجد نیز عنوان کرد حكومتي كه با دروغ برسركار بياد بايد با شمشير حفظ شود و از این پس به جای علی علی گفتن باید به ذکر معاویه و یزید پرداخت. شاگرد آیت الله مصباح یزدی به نقد علنی و آشکار از او پرداخت. افشاگری های بی سابقه قالیباف در جمع اعضای ستادش که سند صوتی آن نیز منتشر شد شوک دیگری وارد کرد. او به صراحت یکی از وزرای دولت نهم را بدون ذکر نام مشروب‌خوار، وزیر دیگر را دارای مفاسد و در نهایت مشایی، معاون وقت رئیس جمهور و همسرش را منافق خوانده بود. او علنا اعلام کرد که احمدی نژاد برای انقلاب خطر است. در همان نوار تصریح می شود که این حرفها کاملا با اسناد است و اسناد دزدیهای شهرداری تهران نیز موجود است. جالب بود که یکی از اتهامات ایلیا اقدام برای براندازی بود و حالا یک گروه در نظام در دادگاههای علنی اعتراف به تلاش برای براندازی می کردند و گروه دیگر دولت کودتا نامیده می شد که برای انقلاب خطرناک است. ناباورانه شنیده شد که یکی از مراجع مطرح در اقدامی عجیب رئیس جمهور را “حرامزاده” خوانده است. خبری که نه تنها متن که حتی فیلم آن نیز در خروجی سایت‌های مخالف نظام قرار گرفت. روزنامه دیگر اعلام کرد که خبرسازي بي وقفه عليه هاشمي رفسنجاني ادامه دارد. موج های سهمگینی به تخریب بی سابقه سران و ارکان و جناح های مختلف پرداخت. اما کدام سونامی این امواج را به حرکت درآورده بود؟
تکرار گاه به گاه تهدید به شلاق نیز از روشهای تخریب و فشار روانی بود. اما تقاضای شلاق برای سران نظام بسیار دور از ذهن و تعجب آور بود. در خواست شلاق برای آیت الله صانعی، حجت الاسلام کروبی و شهردار تهران آن هم توسط مراجع و رسانه های داخلی هر بیننده ای را به حیرت وامی داشت.
طی بازداشت ایلیا شنیده شد که او روزها و شبها تحت شكنجه بود تا بگويد شياد است و با قدرت شيطاني كارهاي خارق العاده مي كند و ساحر و جادوگر است. ایلیا بارها گفت اگر يك سوء استفاده يا خطاي قانوني نشان دهند، هزار برابر آن را مي پذيرم اما هرگز حتی یک مورد هم ارائه نشد. در عوض اخباری مبنی بر ملاقاتهای مکرر رئیس دفتر ریاست جمهوری با یک رمال هندی و مشورت با فالگیران و جادوگران منتشر شد. ادعای هاله نور و ارتباط با امام زمان دوباره طرح و مورد نقد و پرسش قرار گرفت. اخبار مکرری از سوءاستفاده سران نظام نیز منتشر شد. تحلیل گران از شباهت عجیب بین تقلب در انتخابات و مدرک تقلبی محسنی اژه ای سخن گفتند و مهدی هاشمی پس از کذب خواندن ادعاهای مطرح شده مبنی بر سوءاستفاده های گسترده مالی گفت اگر راست می‌گویند، به 340 میلیارد تومان گم شده در دوره شهرداری احمدی‌نژاد رسیدگی کنند. هفته نامه اشپیگل به افشای حساب‌ های ارزی مخفی نظام در یک بانک آلمانی پرداخت. محکومیت مشایی به 2 ماه انفصال ازخدمات دولتی به اتهام تخلفات مالی در دوران تصدی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در روزنامه های رسمی تایید شد. برخی رسانه ها از محکومیت وزیر صنایع در یک دزدی علمی خبر دادند و برخی دیگر از فشار براي نقض قانون به نفع او نوشتند. کلاهبرداری 500 میلیونی پسر نماینده مجلس شورای اسلامی و تحت تعقیب قرار گرفتن معاون پارلمانی دولت نهم، در اتهام “تحصیل مال نامشروع” و “تصرف غیرمجاز در اموال دولتی” وقایع دیگری در این زمینه بود.
بسیاری از این اخبار با ساخته شدن فیلمها و ثبت گزارش ها به سمت ماندگار شدن پیش رفت. خبر ثبت عنوان “کردانیسم” در یک دیکشنری یکی از این رخدادهای ماندگار کننده بود. اما همه پروژه تخریب ایلیا در رسانه های عمومی رخ نداد و بخشی از آن نیز توسط بولتنها طراحی و اجرا شد. اعتراض به اخبار خلاف واقع منتشره در این بولتنها بالا گرفت و این نوع بولتن سازی به شیوه سعید امامی منتسب شد. کار بولتن ها به رسانه ها و افکار عمومی رسید و سیل شب نامه های تخریبی در خیابانها به راه افتاد. بولتن سازان حضورشان در عرصه رسانه را آشکار کردند و بسیاری از خبرها و گزارش ها رنگ و بوی بولتنهای محرمانه را گرفت. برای یک اتفاق روشن و ساده تئوری های عجیب امنیتی  طرح شد و اتهامات مختلف وارد کردن و سناریوهای دور از ذهن ساختن هر روز از طرف یک رسانه اجرا شد و فضا را متشنج تر ساخت. این اقدامات برای جهان هم شوک آور بود.
آتش باران تهاجم روانی بر خانواده ها
یکی دیگر از برنامه های پرفشار دایره مذهب علیه ایلیا سوءاستفاده از خانواده ها به شکل های مختلف و برای استفاده ابزاری بود. استفاده از آنها به عنوان شاکی خصوصی، فشار و اجبار برای اعتراف علیه ایلیا، گروگان گیری اعضا و تهدید به بازداشت آنها و توهین و دستگیری و تحت فشار قرار دادن و تخریب شخصیت و ….، طی چند ماه و به شکلی حیرت انگیز به میان کشیده شدن پای خانواده های مقامات در زوایای گوناگون جلب توجه می کرد. پسر یکی از روحانیون ارشد (آیت الله خزعلی) و خویشاوند نزدیک رئیس جمهور (پدر داماد ایشان) نه تنها به ابراز عقیده مخالف دست زدند بلکه با اسناد و مدارک و شواهد به افشاگری علیه آنها و سایرین پرداختند. در واقعه ای دیگر فرزندان مقامات چند جناح با عنوان آقازاده ها به فساد مالی گسترده متهم شدند و این اتهامات در رسانه ملی طرح شد. نمونه هایی مانند یکی از پسران آیت الله خامنه ای (آقای مجتبی خامنه ای)، یکی از پسران آقای ناطق نوری، فرزندان آقای هاشمی، پسر آقای احمدی نژاد و …. در اقدامی بی سابقه همسر یکی از کاندیداها مورد هجوم تبلیغات سیاه به شکل گسترده قرار گرفت و علاوه بر زیر سوال رفتن مدرک تحصیلی و سوابق کاری، تصاویر خصوصی وی نیز منتشر شد. دختر و نوه و عروس یکی از مقامات عالی نظام (آقای هاشمی) طی تجمعات بازداشت شدند . فرزندان مقامات بلند پایه تحت شدیدترین فشارها قرار گرفتند. ترور شخصیت فرزند شهيد مطهري به دلیل انتقادات او از دولت و مرگ پسر مشاور دکتر رضایی بخش هایی از این وقایع تلخ بود. تهدید امنیت و آسایش خانواده به عنوان اهرم فشار بر سعید حجاریان مطرح شد و فرزندان حجاریان اعلام کردند ” نیم شب تعدادی موتور سوار به درب منزل ما فرستاده اند تا ارعاب ایجاد کنند و با تهدید و آزار خانواده پدرم را برای اخذ اعترافات دروغین تحت فشار قرار دهند. در روزهای اخیر بارها خواسته اند تا برادرم را به بازداشتگاه بکشانند تا به پدرم نشان دهند که او بازداشت است و با این حربه او را تسلیم کنند.” رسانه ها اعلام کردند دختر بزرگ ابطحی به دلیل ذکر این نکته در پایگاه‌های اطلاع‌رسانی مختلف که به پدرش قرص‌های آرام‌بخش قوی می‌دهند تا او را از حال عادی خارج کنند، توسط نیروهای امنیتی به شدت تهدید شده است. یکی از فعالان سیاسی از خاطرات تلخ سال‏‏های 1379 و 1382 نوشت که فرزند کوچکش از به یاد آوردن آن سال‏‏ها هراسان شده و رفتارهای غیرمعمول نشان میدهد. در زمان بازداشت ایلیا گزارشهای دردناکی از بیماریهای روحی و فشارهای شدید بر فرزندان خردسال ایشان می رسید. آیا این رخدادها هم بی ارتباط بودند یا از ارتباط معنایی عمیق و دقیقی خبر می دادند؟ آيا دست خدا در كار بود؟ آيا همه چيز با نظر و نگاه خدا پيش مي رفت؟
گرداب حملات مجازی
یکی دیگر از حملات دايرۀ مذاهب، فشار اينترنتي بود. جلوگيري از برنامه های دفاعی شاگردان استاد در شبکه اینترنت، مسدود کردن وبلاگها یا هک کردن سایتهای مربوطه. در مدت چندماهی که از بازداشت دوم استاد و شاگردانشان می گذشت حجم اخبار مربوط به فیلتر یا هک شدن تعداد بالایی از سایتهای خبری زیاد شد. حمله هکرها به سایت “گرداب”(سایت مربوط به سپاه که زمانی در پرونده وبلاگ نویسان نقش مستقیم داشت) كه بيش از 500 بار مورد انواع حملات هکرها قرار گرفت یک نمونه بود. خبرگزاری ها گزارش کردند که یک ديتاسنتر آمریکایی، سرورهايي را که بیش از هشتاد سایت ایرانی با موضوعات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و خبری بر آنها قرار داشت، بدون هشدار پیشین از دسترس خارج کرد. ریاست  سازمان صدا و سیما صراحتا از جنگ سایبری خبر داد. علاوه بر این قطع تلفن و خطوط اینترنت و پیامک ها به شکل بی سابقه ای انجام شد تا جایی که به میلیادرها تومان خسارت و حتی مورد سوال قرار گرفتن مسئولان مربوطه رسید. فیلتراسیون شدید اینترنت با واکنش های مختلف روبرو شد. رئیس و مدیر اجرایی شرکت «گوگل» با انتقاد از محدودیت های رسانه ای پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران تهدید کرد: “اگر مقامات ایران از مسدود کردن کانال های ارتباطی از جمله پایگاه های اینترنتی دست نکشند مسوولیت و عواقب این کار با آنها خواهد بود!” و حتی سنای امریکا لایحه کمک به مردم ایران برای دریافت و ارسال اطلاعات و برای گریز از سانسور دولت و کنترل آن لاین و سایر محدودیتها را در دست بررسی قرار داد. شبکه های فارسی زبان منتقد را از حمایت مالی بیش تری برخوردار کرد و اعتبارات و امکانات بیشتری در اختیارشان گذاشت. از طرف دیگر اقدامات دستگاههای امنیتی برای استفاده از تکنولوژی سیاه به منظور رصد و کنترل تلفن، تلفن همراه، و اینترنت مردم افشا شد. تا آن زمان فقط حدس زده می شد که دستگاه امنیتی ایران تلفن ها و ایمیل های مردم را کنترل مي کند، اما افشای این خبر تصریح می کرد که با استفاده از تکنیک خریداری شده می توان به همه ی مکالمات تلفنی گوش کرده و ایمیل های مردم را کنترل کرد. افشای کنترل شدید و تجسس غیرقانونی در احوال افراد و حتی احتمال این خبر هم ارمغانی دیگر با خود داشت. نوعی از ناامنی روانی  و تهدید حریم شخصی که اعضای ال یاسین بیش از دو سال بود آن را تجربه می کردند. اما این ناامنی تنها به افراد و حوزه های شخصی ختم نشد.
ایران در بحران دروغ گویی، بدعت و سوءاستفاده
جالب بود که یکی از اصلی ترین محورهای تخریبی دایره مذاهب علیه استاد اثبات دروغ بودن ادعاهای ایشان بود و با اینکه استاد بارها در نامه به رهبري نظام و مقامات عالي حكومتي (طی سال های 86 و 87) اعلام کردند اگر یک دروغ نشان دهید همه را می پذیرم اما خبری از اثبات این اتهام نشد. ناگهان و در اوج وقایع، محوری ترین اتهام جناح ها و گروهها به یکدیگر دروغگویی شد. دروغگویی نسبتی بود که به کرات و با صراحت از سوی برخی از کاندیداها به یکدیگر داده شد. حتی چنین رویه‌ای در مناظره‌های تلویزیونی و نطق‌های انتخاباتی در مقابل دیدگان میلیون ها بیننده تکرار شد تا به قول یک نویسنده تحلیلگر این واژه در کنار واژه‌هایی همچون دولت دیکتاتور، فرعونی، طاغوت، تروریست، متحجر، نکبت، قرون وسطایی، عصر قجری، رمال، عبوس، هتاک و… وارد ادبیات سیاسی ایران شود. یکی به تمسخر از مباح شدن دروغگویی در یکی از قوا می گفت و دیگری از عبارت دروغ گفتن جزء واجبات دولت شده است، استفاده می کرد. هر جریانی سعی می کرد ثابت کند جریان مقابل دروغگوست و به مردم، رهبری و جهان دروغ گفته است. در این میان بازیچه کردن آمارها و بی اعتبار کردن مراکز آماردهی نیز قسمتی دیگر از ماجرا بود و اطلاعات و آمار رسمي را به دستمايه اي براي طنز گريه دار و شوخي هاي مردمي بدل كرد. احساس خطر تا جایی رفت که دلسوزان نظام با تاکيد بر اينکه بايد اخلاق در ميان مسوولان کشور وجود داشته باشد اعلام کردند که دروغ يک مسوول بسيار بد است و آثار زيانباری دارد؛ زيرا حکومت ما دينی است و دروغ مسوولان به دين سرايت پيدا می‌کند. متاسفانه این هشدارها یا دیر داده شد یا جدی گرفته نشد چرا که هدف بعدی حملات، دین و مقدسات بود.
انحراف و بدعت در دین و توهین به مقدسات از اتهامات جدی وارد به استاد بود که از طرف متولیان تفتیش عقاید از سه سال قبل وارد شده بود. در وانفسای جریان انتخابات رقبا یکدیگر را متهم به سوءاستفاده از دین و توهین به مقدسات و قرآن بر سر نیزه کردن نمودند. جریانهای فکری مختلف و حتی متضاد از خطر نفوذ تحجر و مقدس‌مآبی در لایه‌های اجتماعی گفتند و بی محابا اعلام عمومی می کردند که یک جای دینداری و مسلمانی ما می‌لنگد و کار به جایی رسیده که امروز هر مسلمان هوشیاری از خود می‌پرسد که به راستی حق کجاست و نزد کدام گروه؟! یا سوالاتی از این دست که اگر در زمان حضرت امیر (ع) بودیم در کدام صف می‌ایستادیم؟ تحلیل گران و صاحبنظران از دو اسلام گفتند؛ اسلام خشونت طلب و اسلام حقیقی و اعلام کردند اسلام و ایران و انقلاب از تحجر و کهنگی و تعصب و خارجی‌گری جداست. هشدار داده شد که اسلام آن پوستین وارونه‌ای نیست که برخی پوشیده‌اند. هر جناحی متهم شد به اینکه هر چیز مقدس و مبارکی را به نفع سلیقه خود مصادره میکند. عده ای از خطر استحاله انقلاب و نظام به آنچه اسلام نمی‌پسندد گفتند و برخی دردمندانه نالیدند که چرا  جمعی به بهانه حراست از اسلامیت نظام و به نام دین، دینداران را بی دین نامیدند و از تولد و حیاتِ التقاط و تحجر و قربانی شدن ملت و ارزش ها در پای آنها گفته شد و نوشته شد. اقدامات برخی متولیان دین و روحانیون نیز بسیار شوک کننده بود. یکی از مراجع همکاری با دولت را حرام اعلام کرد و آیت ا… برجرودی در اعتراض به شرایطش خود را خلع لباس نمود، یکی از کاندیداهای روحانی(آقای کروبی) تهدید به این اقدام کرد و خبر رسید که یکی از مقامات روحانی در دولت پیشین (آقای ابطحی) که در زندان به خلع لباس تهدید شده از آن استقبال هم کرده است!!
از خارج از ایران هم تیرها و تبرهایی بر درخت ایدئولوژی اسلامی نظام پرتاب می شد. نخست وزير کانادا ايدئولوژي ايران را شيطاني دانست و یکی از مقامات سیاسی-روحانی مسلمان در عراق هم به اظهار نظر در رسانه ها پرداخته و با اشاره به شرایط ایران اعلام کرد که نباید با سوءاستفاده از دین به قدرت رسید زیرا در صورت اداره نادرست، ضربات به اسلام و روحانیت می‌خورد. این حرفها از صدها رسانه داخلی و خارجی پخش می شد. آنها می گفتند و میلیونها نفر در ایران و سایر جهان این حرفها را می شنیدند. این وقایع در طول عمر انقلاب بی سابقه و حتی می توان گفت غیرقابل پیش بینی بود. بهت آور، تامل برانگیز و شوک کننده بودن این وقایع برای کشوری که در طول سی سال گذشته فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده نشان از شدت بالای این ضربات داشت.
اعتبار برباد رفته و شاکیان جهانی
در زمان کوتاهی چهره نظام و وجهه آن در عرصه بین الملل نیز به شدت خدشه دار شد. رسانه های خارجی این سوال را طرح کردند که در صورت نادیده گرفته شدن اعتراض های مردمی در ایران به نتیجه انتخابات، دولت آینده نزد مجامع بین المللی از چه اعتباری برخوردار خواهد بود؟ در اوايل دومين دورۀ انفرادي استاد دايرۀ مذاهب پروژۀ شاكي خصوصي را فعال كرد و توانست پس از تلاشي چند ساله دو نفر را بعنوان شاكي خصوصي وارد پرونده كند. در اين مرحله (شش ماه دوم انفرادي) استاد سه مرتبه به اين طرح واكنش كلامي داشتند. « همين كار [ شاكي خصوصي و شكايت خصوصي] را با مقامات ارشد نظام در دادگاههاي جهان انجام خواهند داد. چند بار گفتم و باور نكرديد كه هر كاري كه با من بكنيد هزاران برابر آن را خدا با شما انجام مي دهد» اين جملات حداقل سه بار در متن بازجويي هاي استاد وجود دارد. چند ماه بعد اخبار متعدد از دستگیری سران نظام و دستگیری و محاکمه مسئولان رده بالای نظام و حضور در دادگاه  منتشر شد.کسانی که روزگاری نمایندگان مجلس، وزرا و اعضای ارشد نظام بودند. به این برنامه درخواست دستگیری سران ارشد نیز افزوده شد. از جمله درخواست دستگیری آقایان هاشمی و خاتمی و موسوی و کروبی که روسای جمهور سابق یا رئیس مجلس بودند. شاکی سازی خصوصی نیز این پروژه را کامل کرد همانطور که برعلیه ایلیا نیز به کار گرفته شد. در رسانه های رسمی اعلام شد خاتمي و هاشمي بايد بر اساس اعترافات ابطحي در دادگاه حاضر شوند و ثبت شکایت علیه رفسنجانی در دادگاه ویژه روحانیت از سوی یک شهروند مشهدی (!) موضوع را جدی تر کرد که در آن خواستار رسيدگي به تخلفات هاشمي رفسنجاني در جريان وقايع پس از انتخابات رياست جمهوري و همچنين دوره تصدي 8 سال رياست جمهوري وي و برکناری او از مجمع و خبرگان شد. در این شکایت به فهرستی از تخلفات دولت آقاي هاشمي رفسنجاني اشاره شد. یکی از هواداران مشهور احمدی نژاد اعلام کرد دشمني آقای هاشمی با اساس نظام عملا آشكار شده و او يك متهم با پرونده‌اي قطور است و بايد محاكمه شود. نامهای ميرحسين موسوي، ناطق نوري، محسن رضايي، محمد هاشمي، حسن روحاني، بيژن زنگنه، مجيد انصاري، محمدرضا عارف و … نیز به عنوان مردودين و منفورين و مطرودين نام برده شد که در تقابل با نظامند. انگار فراموش شده بود که اینان اعضای تشخیص مصلحت نظام هستند و قبلا به عنوان یاران دیرین امام شناخته می شدند. و از آن سو خبر ارسال شکایت خانواده رفسنجانی از احمدی‏نژاد برای قوه قضاییه نیز منتشر شد. همین سناریو از طرف افراد بازداشت شده مانند تاج زاده و قوچانی علیه موسوی و کروبی نیز طرح شد. کیهان اعلام نمود زندگی “گردن كلفت هاي سياسي” در خطر قرار گرفته است و شماري از مقامات دولت هاي سازندگي و اصلاحات به همراه برخي نمايندگان مجلس و مقامات سابق از جمله وزرا، معاونين وزرا، استانداران و فرمانداران پيشين را در این فهرست نام برد و انحراف از ارزش هاي انقلاب اسلامي، طعمه انگاري منصب، تبديل مسئوليت به شركت سهامي قدرت، بي اعتنايي به مطالبات مشروع مردم، اشرافي گري، امتيازطلبي و وادادگي در برابر بيگانگان را از جمله مشتركات طيف ياد شده اعلام کرد.  این برنامه علاوه بر سران کلیدی پای سران میانی را هم به میان کشید. اتهام معاونت در قتل برای سه فرمانده ناجا، بازجویی سه ساعته مدیر مسئول کیهان، و نامه توکلی به‌ رئیس جدید قوه قضائیه مبنی بر متخلف بودن آقای مرتضوی نمونه هایی از این دست اند. اما شکایات و محاکمات تنها به داخل کشور ختم نشد و در خارج از ایران نیز  اقدامات قانونی برای بازداشت و محاکمه سران ایران شدت گرفت. موضوع قدیمی انفجار در آرژانتین دوباره به جریان افتاد و اعلام شد که اینترپل برای وزیر پیشنهادی احمدی نژاد ” اعلان قرمز” صادر کرده است. خبر احتمال دستگیری مرتضوی توسط مراجع بین المللی و خروج پنهانی او از ژنو نیز در رسانه ها طرح شد. اعلام شد که ۶۰ تن از روشنفکران و فعالان مدنی ایرانی از کمیساریا